سایت مرکز فقهی

ارزش انتظار فرج
ترس از شبیخون پروردگار
فقه و ثقلین
مشارکت اجتماعی زن در جامعه از دیدگاه فقه (آیات قرآن، بخش اول)
شرط متأخر (بخش اول)
حسن ظاهر در اثبات عدالت
زمینه سازی امام حسن عسکری(علیه السلام) برای دوران غیبت

 

 ارزش انتظار فرج

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه‏(علیه السلام) أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَا لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ الْوَلَايَةُ لَنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِنَا يَعْنِي الْأَئِمَّةَ خَاصَّةً وَ التَّسْلِيمَ لَهُمْ وَ الْوَرَعُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ الطُّمَأْنِينَةُ وَ الِانْتِظَارُ لِلْقَائِمِ(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ثُمَّ قَالَ إِنَّ لَنَا دَوْلَةً يَجِي‏ءُ اللَّهُ بِهَا إِذَا شَاءَ ثُمَّ قَالَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعْدَهُ كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنِيئاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَةُ.

ابی‌بصیر نقل می‌کند که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «آیا به شما از مواردی را بگویم که خداوند عمل بندگان را بدون وجود آن‌ها قبول نمی‌کند؟!» به امام عرض کردم بله. امام فرمودند: « شهادت به یگانگی خداوند و نبوت و بندگی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و اقرار (عمل) به دستورات الهی و اقرار به ولایت ما(یعنی دوازده امام معصوم) و برائت از دشمنان ما و تسلیم اوامر ما بودن و ورع و اجتهاد در راه خدا و طمأنینه و انتظار قائم ما(عجل الله تعالی فرجه الشریف).» سپس امام فرمودند: «ما حکومت و دولتی داریم که خداوند هرگاه اراده کند به وجود خواهد آمد؛ کسی که دوست دارد از اصحاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد باید منتظر ظهور ایشان باشد و ورع پیشه کند وخوش اخلاق باشد که چنین کسی منتظر (حقیقی) است؛ اگر این شخص از دنيا برود و حضرت بعد از او قيام كند اجر او همانند اجر كسى است كه زمان او را درك كرده، پس بكوشيد ومنتظر باشيد، گوارا باد بر شما اى يارانی که مورد لطف خدایید. 2
---------------------------------------
1 . مهدی شعبانی، دانش‌پژوه مرکز فقهی ائمه اطهار (علیه السلام)
2 . محمد بن ابراهیم، الغیبة للنعمانی، 1397ق، ص200.

ترس از شبیخون پروردگار

حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) فرمودند : «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّهُ مَنْ خَافَ الْبَيَاتَ، تَجَافَى عَنِ الْوِسَادِ ....» 1

اگر كسى در رابطه با مسائل دنيا، از شبيخون قدرت‌هاى حاكم غير اسلامى يا قدرت‌هاى جائر، همواره بيمناك باشد اين حالت بيم و هراس او را در چه شرايطى قرارمى‌دهد؟! آيا خواب به چشم چنين انسانى مى‌آيد؟! و آيا مى‌تواند به استراحت بپردازد؟! آيا مى‌تواند از غذاها و آشاميدنى‌ها به اندازه كافى با ميل و رغبت استفاده كند؟ يا اين كه همواره پريشان بوده و فكرش آشفته است؟!

شبيخونِ دشمن، راه فرار و مبارزه دارد و احتمال عدم موفقيت دشمن در آن داده مى شود، اما شبيخون الهى كه راه فرار ندارد؛ اگر خداوند مأمور خود «عزرائيل» را براى قبض روح انسان فرستاد، چگونه و به كجا مى‌توان فرار كرد و با چه نيرو و قدرتى مى‌توان در برابر مأمور الهى ايستاد و مقاومت كرد؟!

آيا انسان مى‌تواند خود را از اين شبيخون در امان بداند؟! چه بسيار افرادى بودند كه شب با كمال صحت و سلامت به بستر رفتند؛ ولى صبح، جنازه آنان از بستر برداشته شد، آيا ما اين‌ها را نديده‌ايم؟!

اگر درست فكر كنيم متوجه مى‌شويم كه در برابر شبيخون الهى بايد بيشتر وحشت و خوف داشته باشيم و نسبت به مسائل دنيوى بيشتر زهد بورزيم! عدم دلبستگى و بى‌توجهى به بوستان خرم و بى‌ثبات و زود گذر دنيا، نشانه مهر و شيفتگى به ثواب و پاداش‌هاى الهى است. اين را بدانيد كه: بى‌توجهى زاهدان به جاذبه‌هاى دنيا از روزى مقدّر آنان نمى‌كاهد و حرص و ولع آزمندان به شكوفايى زندگى، روزى مقدّر آنان را نمى‌افزايد.
---------------------------------------
1 . برگرفته از کتاب اخلاق فاضل (سلسله درس‌های اخلاقی، اعتقادی آیت-‌الله ‌العظمی فاضل لنکرانی رحمة الله علیه)، صص 148-155؛ به تلاش مصطفی نیکزاد آملی.
2. ابن شعبه حرانى‏، تحف العقول، 1404ق، ص272.

فقه و ثقلین

قرآن کریم اساس و بنیان شریعت اسلامی است و در وصف جایگاه آن نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «إِذَا الْتَبَسَتْ‏ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ‏ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ- وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ- وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيل»‏،2 بنا بر این قرآن باید همواره مصدر و منبع اصلی باشد برای استنباط آنچه انسان در تمام امور فردی و اجتماعی خویش محتاج است. و از همین رو است که علمای شریعت اسلام در طول سالیان طولانی، از ابتدای نزول کلام وحی تا به الان بدون تمسک به آن اجتهاد و بیان نظر نفرموده‌اند.

اما در این بین مفسرینی هستند که قائل به عدم جواز تمسک به نصوص و ظواهر قرآن کریم شده‌اند، مگر در سایه نصوص وارده از معصومین(علیهم السلام).

این نظیریه و سبک اندیشه اگرچه مدت مدیدی است که منقضی شده است، اما در برخی موارد دیده می‌شود که هنوز رشحاتی از آن در کلام یا سبک برخی از علما و مفسرین شریعت موجود است. از همین رو متأخرین از علما همچنان بر بیان این شبهه و رفع آن اهتمام داشته و جواب‌های مختلفی هم بیان نموده‌اند؛ من جمله آن‌ها سیره واضح اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) است که در موارد متعددی در مقام جواب از سوال پرسش‌گر، استدلال به نصوص و ظواهر قرآن نموده‌اند و به همین میزان اکتفا نموده‌اند. این در حالی است که در این مجال خود را در مقام یک عالم و معلمی تعریف نموده‌اند که مخاطبش را به دلالات عرفیه آیات ارشاد می‌کند، و نه در مقام یک معصوم(علیهم السلام) که از سرچشمه لایزال علم الهی سیراب شده است.

اصلی‌ترین منبع شریعت مقدس اسلام قرآن کریم است و به گفته خود اهل بیت(علیهم السلام) هنگامی که حدیثی به ما عرضه می‌شود، اگر مخالف قرآن باشد باید ترک شود و این عبارت معروف است که : «أنّ‏ ما خالف‏ القرآن‏ زخرف‏» از طرفی هم به مقتضای حدیث متواتر ثقلین، قرآن و عترت باید همواره در کنار هم باشند.

از همین رو از دیر باز تا کنون یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های علمای شیعه جمع کردن بین این دو گوهر تابان یعنی کتاب و عترت و قرار دادن این دو در کنار یکدیگر بوده است و تألیفاتی هم با این رویکرد به رشته تحریر در آمده است، اما تا کنون اثر روایی خلق نشده است که تنها با این رویکرد به جمع آوری روایات در موضوعات مختلف بپردازد که حاوی متن آیات قرآن کریم باشد، به طوری که اهل بیت(علیهم السلام) به خود آیات استناد نموده باشند.

نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ما در این نوشتار حول روایاتی بحث می کنیم که امام(علیه السلام) مستقیما به آیه شریفه استدلال نموده است، این در حالی است که در بسیاری از روایات ائمه معصومین(علیهم السلام) به امر تفسیر آیات پرداخته اند و یا اینکه اگر هم به قرآن استدلال نموده‌اند به آیه معینی اشاره ننموده‌اند، که ما از ذکر این قبیل روایات صرف نطر نموده‌ایم.

بنا بر این ما در سلسله مقالاتی به بحث پیرامون استنادات اهل بیت(علیهم السلام) به قرآن کریم در موضوعات مختلف می‌پردازیم و در ضمن برخی از این روایات نیز به بیان شرح مختصری از آن‌ها می‌پردازیم. البته قبل از آغاز بحث ذکر چند نکته ضروری است:

1- اثبات یک مبنا

حال شاید این پرسش مطرح شود که آیا اثبات این شأن و مقام عرفی برای امام معصوم(علیه السلام) ممکن است و اگر ممکن است، آیا نظیر هم دارد؟

جواب ما به این پرسش آری است، و یکی از موقعیت های قطعی که امام معصوم(علیه السلام)به عنوان یک شخص عالم و بدون در نظر گرفتن علم لدنّی به پاسخ گویی بر آمده است، مسئله بیان معانی الفاظ و تبیین لغات است. باید دانست که اهل بیت(علیهم السلام) در بسیاری از موارد، به عنوان یک لغت شناس فصیح، خود به تبیین لغت پرداخته‌اند3 که در ذیل به یک مورد، اشاره می¬‌کنیم:

أبان بن عثمان از شخصى كه حديث را به او گفته است نقل نموده كه: به حضرت باقر(علیه السلام) عرض كردم؛ چرا (آن مناسك مخصوص) حج ناميده شده؟ فرمود: حج به معنى رستگارى است و وقتى كه گفته مى‏شود: «حجّ فلان» يعنى فلانى رستگار شد. 4

بسیاری دیگر از روایات وارده از معصومین(علیهم السلام) که در مقام یک عالم خبره در لغت شناسی به تبیین معانی لغات پرداخته‌اند تا جایی که محقق کبیر جناب شیخ صدوق(رحمة الله علیه) کتابی را به نام معانی الخبار تألیف می‌نماید که در آن به جمع‌آوری روایاتی می‌پردازد که اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) غالبا در موقعیت یک فرد آگاه به لغت عرب به تبیین لغات مورد سوال می‌پردازند، به طور مثال اگر پاسخی که امام(علیه السلام) در جواب سوال از معنای حج بیان نموده است را بدون ذکر نام امام در ابتدای آن بیاوریم، بی شک چنین پنداشته می‌شود که این عبارت یکی از کتب لغوی است که نقل شده است.

به عبارت دیگر با توجه به این روایات می¬توان به آسانی دریافت که ائمه معصومین(علیهم السلام) خود در موارد لزوم متولی تبیین معانی الفاظ بوده و به عنوان یک عرب فصیح، به تشریح معانی الفاظ -پرداخته¬اند. در تأیید توجه خاص ائمه معصومین علیهم السلام به حفظ معانی لغوی و انتقال صحیح آن به مخاطبین در فهم معنای آیات و روایات، همین بس که واضع علم نحو أمیرالمؤمنین علی علیه السلام است و عبارات مختلفی از ایشان در تدوین این شاخه مهم از علوم لغوی بیان شده است. 5

با توجه به آنچه گذشت به خوبی روشن شد که ائمه معصومین(علیهم السلام) در بسیاری از موارد در مقام یک عالم آگاه و مرشد و بدون لحاظ منصب امامت به تبیین امور پرداخته‌اند.

2- اهداف ائمه(علیهم السلام) از استدلال به قرآن

1. اثبات این نکته که هر آنچه از ایشان در احادیث و روایات در مورد احکام، عقاید، اخلاق، سیاست و سایر موضوعات بیان شده است در قرآن موجود است، از همین رو در بسیاری از موارد کلام خودشان را به آیات قرآن کریم مستند ساخته‌اند، به طور مثال در مورد دلیل حرمت خضخضة،6 می فرماید که دلیل حرمت آن این قول الهی است که فرمود: (فَمَنِ‏ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ) 7

2. ائمه معصومین(علیهم السلام) در صدد ترغیب فقها و شاگردان خود به سمت این رویه بودند که در امر استنباط احکام، باید قرآن کریم را سرلوحه کار خود قرار دهند و هرگز بدون رجوع به آیات الهی نظری را بیان نکنند، مانند روایت مولی آل سام در مسئله لزوم جبیره، چرا که امام(علیه السلام) در جواب این پرسش می‌فرماید: «يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّهُ‏ «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ‏» 8امْسَحْ عَلَيه.» 9

3. یکی از تهمت هایی که از سوی مخالفان ائمه عصمت و طهارت(علیهم السلام) مطرح می‌شد تحریف احکام الهی و عدم تبعیت از آیات الهی و حتی تحریف آیات قرآن کریم بوده است. بنابر این ائمه معصومین(علیهم السلام) همواره با تاکید بر لزوم مراجعه به قرآن سعی در مقابله با این چنین تهمت‌هایی داشته‌اند.

4. طبق حدیث نبوی ثقلین10 که به تواتر از عامه و خاصه نقل شده است، قرآن و عترت همواره باید در کنار هم باشند و ائمه معصومین(علیهم السلام) خود به عنوان مجریان شریعت نبوی باید اولین عاملین به این حدیث گران‌سنگ که مقبول شیعه و سنی است باشند و از همین رو در مواقع مختلف کلام خود را مستند به قرآن می‌نمودند و اصحاب را هم تشویق به این امر می‌کردند.

3-کیفیت استدلال ائمه معصومین(علیهم السلام) به قرآن کریم

یکی از نقاط حائز اهمیت، چگونگی استدلال اهل بیت(علیهم السلام) به قرآن کریم است و این که ایشان از چه عباراتی برای استناد به قرآن کریم استفاده می‌نموده‌اند، در این بخش به ذکر 33 مورد از الفاظی که ایشان برای این امر خطیر استفاده نموده اند می پردازیم:

1. و هو قول الله عزّ و جلّ

2. و ذلک قول الله عزّ و جلّ

3. یقول الله عزّ و جلّ

4. ثم قرأ قول الله تعالی

5. أ لیس الله یقول؟

6. فإنّ الله عز و جلّ یقول

7. و علیه یحمل قوله عزّ و جلّ

8. و تلا هذه الآیة

9. و لذلک قال سبحانه و تعالی

10. أ تلوت کتاب الله تعالی؟

11. إنّ الله عزّ و جلّ قال فی کتابه

12. أما تسمع قول الله عزّ و جلّ

13. أما تقرأ هذه الآیة

14. و أنزل الله تعالی

15. أما تقرأ کتاب الله عزّ و جلّ

16. قول الله أصدق من قولک

17. أحلّتها آیة من کتاب الله

18. نزلت فی القرآن

19. فهو ما قال الله عزّ و جلّ

20. إنّ تعالی قال لمریم

21. فهو ما قال الله فی کتابه

22. ألم تسمع قول الله عزّ و جلّ فی قصة هود

23. فکفی بما قال الله عزّ و جلّ

24. قال الله تعالی لمحمّد

25. و هو اللذی قال الله عزّ و جلّ

26. فأنزل الله عزّ و جلّ بذلک قرآنا

27. ألا تری أنّه یقول

28. انظر فی القرآن

29. فأنزل الله تصدیق ذلک فی کتابه

30. ألیس قد بیّن الله لکم

31. لقول الله فی التیمّم

32. هذه التی قال الله عزّ و جلّ

33. و الله یقول

ما در سلسله مقالات « فقه و ثقلین» به تبیین روش معصومین(علیهم السلام) در مورد استنادات ایشان به قرآن به عنوان یک عالم مرشد، پیرامون موضوعات مختلف خواهیم پرداخت.
---------------------------------------
1. امیرحسین ایمانی¬مقدم، دانش¬پژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. شيخ حر عاملى، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 1409ق، ج‏6، ص171.
3. رک: سلسله مقالات ادبیات استنباط، ماهنامه پژوهشی فقه الائمه، (مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام) شماره 11 الی19.
4. ابن بابويه، معاني الأخبار، 1377ش، ج‏1، ص378.
5. رک: منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، 1400ق، ج2، صص 406-407.
6 . به معنای استمنا.
7 . سوره مبارکه مؤمنون، آیه شریفه7 و سوره مبارکه معارج، آیه شریفه31.
8. سوره مبارکه حج، آیه شریفه78.
9. شیخ طوسى، تهذيب الأحكام، 1407ق، ج‏1، ص363.
10. شيخ حر عاملى، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 1409ق، ج‏27، ص33.

مشارکت اجتماعی زن در جامعه از دیدگاه فقه (آیات قرآن، بخش اول)

آنچه که در جامعه امروز شاهد هستیم حضور گسترده زنان در جامعه است؛ به نحوی که میزان شرکت زنان در دانشگاه‌ها از مردان پیشی گرفته است؛ فروشندگی در برخی فروشگاه‌ها، به زنان سپرده شده است؛ بسیاری از بانوان در ادارات دولتی و خصوصی به عنوان کارمند مشغول به کار شده¬اند. نگارنده بر آن است که در این پژوهش به بررسی فقهی مشارکت اجتماعی زن در جامعه بپردازد.

از دیرباز جوامع مختلف انسانی با این سوال روبرو بوده‌اند که زن تا چه اندازه اجازه شرکت در زمینه‌های مختلف اجتماعی را دارد؟ لذا این بحث پاسخگوی یکی از سوالات بسیار مهم جوامع بشریت است. تحولات اجتماعی دوران معاصر نیز، سبب توجه ویژه به جایگاه اجتماعی زن شده است.

با توجه به این که تمام انسان‌ها به حسب طبع و فطرت ذاتى خویش آزاد و مستقل آفریده شده¬اند، اصل اولی در رابطه با حضور زنان در جامعه، عدم محدویت آنان است؛ لذا حضور آن‌ها در جامعه جایز است؛ اما امروزه تمدن غرب با سوء استفاده از این اصل و با شعار آزادی و برابری زن و مرد عملا زنان جامعه را به استثمار کشیده است. 2

در این میان از نظر اسلام نیز که صاحب تمدن متعالی است حضور زنان در جامعه فی نفسه اشکالی ندارد بلکه حتی در برخی از مواقع حضور زن در جامعه ضرورت دارد و لذا شارع حکم به وجوب حضور زن درجامعه داده است مانند زمانی که به جامعه اسلامی هجوم آورده شده، که در این زمان دفاع بر همه واجب است و یا مانند وجوب هجرت از بلاد کفر، که بر هر زن و مرد، هجرت واجب است

البته با توجه به روایات روشن می¬شود3 که در صورت وجود مفسده، نظر اسلام بر حرمت حضور زنان در جامعه است، و در صورت عدم وجود مفسده تا ضرورتی حاصل نگشته حضور حداقلی و پرده‌نشینی هم برای خود بانوان و هم برای جامعه مفیدتر است. البته نباید دیدگاه اسلام را آن چنان که بعضی از سلفیان اهل سنت بیان می¬کنند در جامعه نشر داد تا دین اسلام متهم به تحجرگرایی شود. از این رو باید دیدگاه اسلام را با استدلال‌های روشن بیان کرد تا افراد جامعه با میل خود، از دیدگاه‌های اسلام استقبال کنند و خود نیز مروج این دستورات انسان‌ساز باشند.

نظر اسلام، مبتنی بر رعایت مصالح خود زن و همچنین مصالح جامعه است. با نگاهی به جوامعی که به زنان خود، آزادی کامل داده¬اند، روشن می‌شود این حکم شارع مقدس، خدمتی بزرگ به زنان است. واقعیت این است که با ظهور اسلام كرامت انسانى زن احیا شد و زن در كنار مرد به عنوان نیمى از پیكره حیات بشرى مطرح گردید. 4 برای تبیین بیشتر بحث به دیدگاه قرآن و روایات در مورد حضور زن در جامعه می‌پردازیم:

دیدگاه قرآن

1. وحدت هویت زن و مرد

الف: وحدت خلقت

آیاتی از قرآن دال بر وحدت خلقت انسان هستند. علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) به عنوان یکی از برترین مفسرین قرآن کریم چنین می¬گوید:

«هر انسانى چه مرد و چه زن فردى است از انسان كه در ماده و عنصر پيدايش او دو نفر انسان نر و ماده شركت و دخالت داشته‏اند، و هيچ يك از اين دو نفر بر ديگرى برترى ندارد، مگر به تقوا، هم چنان كه كتاب آسمانى خود مى‏فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏، وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ؛ هان اى مردم، ما يك يك شما را از نر و ماده آفريديم، و شما را شعبه و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، و بدانيد كه گرامى‏ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است.» 5

بطورى كه ملاحظه مى‏كنيد قرآن كريم هر انسانى را موجودى گرفته شده و تأليف يافته از دو نفر انسان نر و ماده مى‏داند، كه هر دو بطور متساوى ماده وجود و تكون او هستند، و انسان پديد آمده (چه مرد باشد و چه زن) مجموع ماده‏اى است كه از آن دو فرد گرفته شده است.

قرآن كريم در معرفى زن مانند آن شاعر نفرمود:« و انما امهات الناس اوعية؛ مادران تنها و تنها صدف و ظرف پيدايش انسان¬ها هستند.» بلكه هر فرد از انسان (چه دختر و چه پسر) را مخلوقى تأليف يافته از زن و مرد معرفى كرد، در نتيجه تمامى افراد بشر امثال يكديگرند، و بيانى تمام‏تر و رساتر از اين بيان نيست.» 6

شهید مطهری می¬گوید:« اگر بخواهيم ببينيم نظر قرآن در باره خلقت زن و مرد چيست، لازم است به مسأله سرشت زن و مرد- كه در ساير كتب مذهبى نيز مطرح است- توجه كنيم. قرآن نيز در اين موضوع سكوت نكرده است. بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يك سرشتى مى‏داند يا دوسرشتى؛ يعنى آيا زن و مرد داراى يك طينت و سرشت مى‏باشند و يا داراى دو طينت و سرشت؟ قرآن با كمال صراحت در آيات متعددى مى‏فرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظير سرشت مردان آفريده‏ايم. قرآن درباره آدم اول مى‏گويد: «همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم.» 7 و درباره همه آدميان مى‏گويد: «خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفريد»8

در قرآن از آنچه در بعضى از كتب مذهبى هست كه زن از مايه‏اى پست‏تر از مايه مرد آفريده شده و يا اينكه به زن جنبه طفيلى و چپى داده‏اند و گفته‏اند كه همسر آدمِ اول از عضوى از اعضاى طرف چپ او آفريده شده، اثر و خبرى نيست. علی هذا در اسلام نظريه تحقيرآميزى نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد.» 9

ب: تقوا، ملاک برتری در نزد خداوند

«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ؛ بدانيد كه گرامى‏ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است.» 10 قرآن ملاك برترى را تقوا قرار داده است.

در آیه دیگر چنین امده است «أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏، بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ؛ من عمل هيچ عامل را ضايع و بى نتيجه نمى‏كنم چه مرد و چه زن، بعضى از شما از بعضى ديگر هستيد»11

علامه طباطبایی می¬فرمایند: «در اين آيه تصريح شده است كه كوشش و عمل هيچكس نزد خدا ضايع نمى‏شود، و اين معنا را تعليل كرده به اينكه چون بعضى از بعض ديگر هستيد، و صريحا نتيجه آيه قبلى كه مى‏فرمود: «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ ...»را بيان مى‏كند، و آن اين است كه مرد و زن هر دو از يك نوع هستند، و هيچ فرقى در اصل خلقت و بنياد وجود ندارند.

آن گاه همين معنا را هم توضيح مى‏دهد به اينكه عمل هيچ يك از اين دو صنف نزد خدا ضايع و باطل نمى‏شود، و عمل كسى به ديگرى بر نمى‏گردد، مگر اينكه خود شخص عمل خود را باطل كند و به بانگ بلند اعلام مى‏دارد: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ؛ هر كسى در گرو عمل خويش است.» 12 نه مثل مردم قبل از اسلام كه مى‏گفتند گناه زنان به عهده خود آنان و عمل نيك‏شان و منافع وجودشان مال مردان است!

پس وقتى به حكم اين آيات، عمل هر يك از دو جنس مرد و زن (چه خوبش و چه بدش) به حساب خود او نوشته مى‏شود، و هيچ مزيتى جز با تقوا براى كسى نيست، و با در نظر داشتن اينكه يكى از مراحل تقوا، اخلاق فاضله (چون ايمان با درجات مختلفش و چون عمل نافع و عقل محكم و پخته و اخلاق خوب و صبر و حلم) است، پس يك زنى كه درجه‏اى از درجات بالاى ايمان را دارد، و يا سرشار از علم است، و يا عقلى پخته و وزين دارد، و يا سهم بيشترى از فضائل اخلاقى را دارا مى‏باشد، چنين زنى در اسلام ذاتا گرامى‏تر و از حيث درجه بلندتر از مردى است كه هم طراز او نيست، حال آن مرد هر كه مى‏خواهد باشد، پس هيچ كرامت و مزيتى نيست، مگر تنها به تقوا و فضيلت.» 13

ج: هدف از افرینش انسان

از برخی از آیات قرآن می¬توان چنین استفاده نمود که هدف از خلقت «عبادت خداوند متعال» است. خداوند می-فرماید:«ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»14

بنابر آیه فوق هدف از خلقت عبودیت است. این آیه به دلیل این که کلمه «انس» با الف ولام جنس امده است دارای عمومیت است و هم شامل مرد است و هم شامل زن. علامه می¬فرماید: «حق همين است كه بگوييم الف و لام در دو كلمه" الجن" و" الانس" الف و لام جنس است، نه استغراق»15

د: آزمایش بندگان

از برخی آیات می¬توان این را به دست آورد که خداوند انسان¬ها را مورد آزمایش قرار می¬دهد تا افراد نیکوکار از بدکار متمایز گردد؛ «الذی خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور؛ آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى‏كنيد، و او شكست‏ناپذير و بخشنده است»16 در این جا نیز فرقی بین زن ومرد نیست، همان طور که خداوند مردان را مورد ازمایش قرار می دهد، زنان نیز مورد ازمایش واقع می شوند.

هـ: ارسال رسل برای هدایت تمام مردم

پیامبران الهی برای هدایت تمامی خلق مبعوث شده¬اند و مخاطب آن¬ها تمامی مردم هستند؛ «ما ارسلناک الا رحمة للعالمین؛ ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.» 17 و «و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون؛ و ما تو را جز براى همه مردم نفرستاديم تا (آن¬ها را به پاداش¬هاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى ولى بيشتر مردم نمى‏دانند!» 18

و: ایمان و عمل صالح سبب قرب الهی

شهید مطهری در این رابطه می گوید: «قرآن در آيات فراوانى تصريح كرده است كه پاداش اخروى و قرب الهى به جنسيت مربوط نيست، به ايمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و يا از طرف مرد. قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قدّيسى از يك زن بزرگ و قدّيسه ياد مى‏كند. از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسى و عيسى در نهايت تجليل ياد كرده است. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانى ناشايسته براى شوهرانشان ذكر مى‏كند، از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پليدى بوده است غفلت نكرده است. گويى قرآن خواسته است در داستان¬هاى خود توازن را حفظ كند وقهرمانان داستان¬ها را منحصر به مردان ننمايد. 19

نتیجه

با توجه مطالبی که بیان شد می¬توان نتیجه گرفت که از نگاه قرآن در آفرینش و ملاک برتری و قرب الهی و هدف آفرینش و بعثت انبیا و مخاطبان آن¬ها فرق و تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد و زن و مرد دارای یک هویت واحد هستند و زنان همچون مردان می¬توانند به درجات عالیه برسند، کما این که زنان می¬توانند و گاهی باید با حضور خود در جامعه نقش آفرینی کنند.

همچنین آیات فوق مؤید این مطلب هستند که همه مکلفین در احکام برابر و مشترکند و لذا وقتی حضور مردان در جامعه مباح است حضور زنان نیز مباح است چون ملاک احکام بین زن و مرد تفاوتی ندارد.

در شماره¬های بعد به ادامه دیدگاه قرآن و سپس به بررسی روایات خواهیم پرداخت.
---------------------------------------
. سید عبدالحسین موسوی¬نیا، دانش‌پژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. ر.ک. ویلیام جیمز دورانت، ترجمه عباس زریاب، لذات فلسفه، 1389ش، صص148-151.
3. ر.ک. این بابویه، علل الشرائع، 1385ش، ج‌2، ص498، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ إِنَّ الْمَرْأَةَ خُلِقَتْ مِنَ الرَّجُلِ وَ إِنَّمَا هِمَّتُهَا فِي الرِّجَالِ فَاحْبِسُوا نِسَاءَكُمْ وَ إِنَّ الرَّجُلَ خُلِقَ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِنَّمَا هِمَّتُهُ فِي الْأَرْضِ.
4. در دوران معاصر در این رابطه پژوهش‌های متعددی صورت گرفته است مانند «نظام و حقوق زن» شهید مطهری و «زن در آیینه جلال و جمال» آیت الله جوادی آملی.
5. سوره مبارکه حجرات، آيه شریفه 13.
6 . سيد محمد باقر موسوى همدانى، ترجمه تفسیر الميزان، 1374ش، ج‏2، ص 406.
7. سوره مبارکه سوره نساء، آيه شریفه 1.
8. سوره مبارکه نحل، آيه شریفه 72.
9. شهيدمطهرى، مجموعه‏آثار، 1372ش، ج‏19، ص131.
10. سوره مبارکه حجرات، آيه شریفه 13.
1 . سوره مبارکه آل عمران، آيه شریفه 195.
12. سوره مبارکه مدثر، آيه شریفه 38.
13. سيد محمد باقر موسوى همدانى، ترجمه تفسیر الميزان، 1374ش، ج‏2، ص406.
14 . سوره مبارکه ذاریات، آيه شریفه 56.
15. سيد محمد باقر موسوى همدانى، ترجمه تفسیر الميزان، 1374ش، ج18، ص582.
16 . سوره مبارکه ملک، آيه شریفه 2.
17. سوره مبارکه انبیا، آيه شریفه 107.
18 . سوره مبارکه سبا، آيه شریفه 28.
19. شهيدمطهرى، مجموعه ‏آثار، 1372ش، ج‏19، صص 132-133.

شرط متأخر (بخش اول)

از جمله مسلمات این است که تحقق معلول و مشروط قبل از تحقق اجزای علت تامه و شرط ناممکن است بلکه می‎توان چنین بیان نمود که عقلاً و بالضروره بین تحقق اجزای علت تامه با تحقق معلول و بین تحقق شرط با تحقق مشروط تقارن زمانی وجود دارد؛ با این حال مواردی را در فقه مشاهده می‎نماییم که در نگاه اول چنین به نظر می‎رسد این قاعده عقلی تقارن زمانی دچار اشکال شده باشد، مانند صحت روزه روز سابق مستحاضه قبل از تحقق شرطِ غسل در شب آینده و یا صحت عقد فضولی قبل از تحقق شرطِ اجازه لاحق و حتی تحقق تملک با فاصله بسیار بعد از تحقق شرطِ عقد وصیت تملیکی و نمونه‎هایی از این قبیل.

راه‎حل‎هایی برای این مشکل مطرح می‎گردد؛ از جمله این‎که شرط نامقارن را مُعِد بدانیم، یا اساساً عالم تشریع را اعتباری تلقی نماییم، یا بگوییم شرط موجب تخصیص یا تقیید است و نه مؤثرو یا لحاظ و اضافه آن افعال خارجی نسبت به مشروط نقش شرط را ایفا می‎نماید. برخی از اصولیان نیز با تأکید بر استحاله شرط متأخر، از راه انتزاع عناوینی مانند تعقُّب درصدد حل مشکل برمی‎آیند و برخی نیز با تفصیل بین قیود حکم و قیود متعلق حکم، مسیر امکان تأخر شرط را در قیود متعلق تکلیف باز می‎بینند. تفسیر همزمانی شرط و مشروط بر اساس وجود دهری یا بر اساس نگاه عرفی نیز از دیگر راه‎حل‎های شرط نامتقارن است.

در بحث از گستره موضوع خواهیم دید فارغ از مثال‎های شرعی، مانند غسل لیله آتیه برای صوم مستحاضه، دامنه موضوعی این بحث در معاملات و حتی در تکوینیات مورد بحث واقع می‎گردد، مانند تأثیر اجازه لاحق در عقد فضولی سابق یا سوزانندگی آتش مجاور با جسم مستعد؛ بنابراین واضح است که سابقه این بحث به لحاظ پیشینه موضوع، در علوم عقلی، حقوق وضع شده و عرفی ملل قبل از اسلام و شرایع سابق، از این نظر که چه راه‌کاری در این خصوص اندیشیده‎اند، قابلیت مطالعه و پیگیری دارد.

در حوزه علم اصول، بعضی از محققان، بحث شرط متأخر را از مباحث نسبتا جدید قلمداد نموده‌اند. تا قبل از کفایه، چند نظر و نظریه عمده قابل بیان است. نظریه «وجود فی الجمله شرط» از محقق نراقی(رحمة الله علیه)، لحاظ شرط به وصف تأخر از شیخ انصاری(رحمة الله علیه)، اجتماع شرط و مشروط به لحاظ وجود دهری و اجتماع و اتحاد در وعاء و ظرف دهر از میرزای شیرازی(رحمة الله علیه) و شرط دانستن عنوان انتزاعی از منظر صاحب فصول(رحمة الله علیه) از جمله این نظریات می‎باشد. 2 صاحب کفایة(رحمة الله علیه) با ارجاع شرط حکم به وجود علمی شرط (لحاظ) و تفسیر شرط متعلق حکم بر مبنای اضافه، مسیر تحقیق را ادامه داده‌اند؛ مسیری که پس از کفایة الاصول نیز همچنان ادامه دارد.

از جمله نکات مهم این است که با حل و فصل این مشکل بر اساس راه‎حل‎های عقلی، منطقی و عرفی در علم اصول، می‌توان هماهنگی شرع و عقل را به نیکوترین وجه نشان داد، مانند اینکه صحت روزه مستحاضه و عقد فضولی منوط به تحقق خارجی غسل شب آینده و اجازه لاحقه نیست بلکه لحاظ و وجود علمی غسل و اجازه لاحقه یا اضافه روزه به صوم ملاک است؛ همچنین انتساب عقد به اجازه مصحح، نشانگر عدم نقض قاعده عقلی تقارن اجزای علت تامه و شرط با معلول و مشروط در فقه و شرع است.

نکته قابل ذکر آن‌که در هیچ‎کدام از مثال‎های مطرح شده به عنوان شرط متأخر، قاعده عقلی لزوم تقارن اجزای علت تامه و شرط با معلول و مشروط نقض نشده است. حال در ادامه، پرسش‎های زیر قابل بررسی است:

1. گستره و دامنه موضوعی شرط متأخر تا کجا مورد بحث و بررسی واقع شده است؟

2. اشکال یا اشکالات شرط متأخر چیست؟

3. چه راه‎حل‎هایی برای حل اشکال شرط متأخر حکم ارائه شده است؟

4. راهکارهای تصحیح تأخر شرط متعلق کدام‌اند؟

براین اساس، نوشتار پیش‎رو در چهار قسمت تنظیم و ارائه می‎گردد. در قسمت نخست، گستره موضوعی شرط متأخر بررسی می‎گردد. در قسمت دوم، به طرح اشکالات وارد بر شرط متأخر پرداخته خواهد شد و در قسمت سوم، راه‎حل‎های اشکال شرط متأخرحکم را خواهیم دید و در نهایت، قسمت چهارم، طرق تصحیح تأخر شرط متعلق بررسی می‎گردد.

چیستی و گستره شرط متأخر3

شرط را چه الزام یا التزام یا ترکیبی از هر دو یا به معنای آنچه که وجود شی یا ثبوت حکم متوقف بر آن است یا حتی به معنای علامتی برای شناسایی بدانیم، باز هم می‌توان در همه این تعاریف، نوعی پیوند و ارتباط بین دو یا چند چیز را به عنوان قدر مشترک معنایی استنتاج نمود. 4 شرط را می‎توان از امور ذات اضافه و طرفینی دانست به این معنا که شرط در فضایی تحقق و معنا پیدا می‎نماید که مشروط و رابطه شرطیت وجود داشته باشد به گونه‌ای که قوام مشروط در بستر رابطه شرطیت با شرط شکل می‌گیرد و از آن جا که قوام مشروط بر شرط است شایسته بلکه بایسته است که شرط بر مشروط مقدم باشد یا دست کم شرط با مشروط مقارن باشد. همچنین مقدمه بر مبنای تحقق زمانی نسبت به ذی‎المقدمه دارای سه حالت تقدم، مقارنت و تأخر است؛ با این توضیح که یکی از مباحث اصول فقه، بحث مقدمه واجب می‎باشد که طیف مختلفی از مباحث را در ذیل خود می‎گنجاند و بحث تقسیمات مقدمه از آن جمله است. در یکی از این تقسیمات، مقدمه به سه قسم تقسیم می‎گردد. مقدمه متقدم، مانند وضو نسبت به صلاة، مقدمه مقارن، مانند رو به قبله بودن در هنگام نماز و مقدمه متأخر – که موضوع بحث ماست – مانند مثال معروف غسل شبانه برای صحت روزه روز قبلی نسبت به مستحاضه.

قابل ذکر آن‌که بحث مقدمه واجب، منحصر در عبادات نیست و معاملات را هم در بر می‎گیرد؛ مانند این‎که در وصیت تملیکی و صرف و سلم، عقد به عنوان امری غیر قارالذات و متصرم نسبت به ملکیت و تملکی که بعداً حاصل خواهد شد مقدمه متقدم محسوب می‎گردد، همچنان‎که اجازه بعد از عقد فضولی بنابر کشف نیز مقدمه متأخر محسوب می‎شود.

بحث مقدمه متأخر آن چنان‎که از مثال‎های فوق به‎دست می‎آید غالباً در فضای امور اعتباری، قابل پی‎گیری می‎باشد، مانند بحث غسل لیلیه و اجازه متأخر؛ اما با این‎حال برخی از اصولیان، دامنه این بحث را حتی در امور تکوینی نیز قابل بررسی دانسته‌اند با این استدلال که مقتضیِ معلول، حصه خاصی از طبیعی مقتضی است و نه نوع و طبیعی مقتضی؛5 مثلاً هر آتشی نمی‎سوزاند بلکه آن آتشی می‌سوزاند که در مجاورت چوبی خشک باشد. از همین بیان می‌توان به جنبه دیگری از بحث منتقل شد مبنی بر این که در بحث مقدمه متأخر، علاوه بر از بحث از مقدمه، از شرط و مقتضی و حتی علت نیز بحث می شود؛ حال چه شرط حکم باشد یا شرط مأموربه و این حکم، چه حکم تکلیفی باشد و چه وضعی.

شرط حکم تکلیفی متقدم مانند شروط عامه تکلیف (عقل و بلوغ و استطاعت) یا استطاعت نسبت به وجوب حج بنابر پذیرش و قبول وجوب مشروط. شرط حکم تکلیفی مقارن مانند استقبال در نماز و شرط متأخر تکلیفی دوام شروط عامه مانند قدرت یا عدم عروض سفر نسبت به صوم به گونه‎ای که اگر فرضاً شخص نمازگزار در رکعت آخر، قدرت اتمام نماز را از دست بدهد آن‌گاه کشف می‎شود که نماز از ابتدا وجوب نداشته است.

شرط حکم وضعی متقدم مانند صیغه ایجاب نسبت به قبول یا ایجاب و قبول بیع نسبت به حصول ملکیت. شرط حکم وضعی مقارن مانند رضایت نسبت به صحت عقد در حال تحقق. شرط حکم وضعی متأخر مانند غسل شبانه نسبت به صحت صوم مستحاضه.

شرط متقدم مأموربه مانند غسل لیلیه بنابر این که شرط صوم روز آینده باشد. شرط مقارن مأموربه مانند ولایت (قبول امامت و ولایت ائمهعلیهم السلام) نسبت به صحت عبادات و شرط متأخر مأموربه نیز مانند غسل لیلیه بنابر این‎که شرط صوم روز متقدم باشد یا ولایت نسبت به صحت عبادات در مورد مستبصر. البته در مورد شرط مأموربه پیش فرض این است که قیود به ماده و متعلق تکلیف برگردد. 6

جنبه دیگری را نیز می‎توان در نظر گرفت و آن جنبه این‎که مقدمه متأخر یا همان شرط متأخر آیا شرط صحت است یا شرط نفوذ یا شرط وجوب (شرط حکم) یا شرط واجب (شرط متعلق) و سرانجام، جنبه ثبوت و اثباتی و نیز جنبه عقلی و عقلایی (عرفی) را نیز می‌توان بر ابعاد بحث شرط متأخر افزود.

با این بیانات فوق می‌توان تصویری واضح‎تر و جامع‎تر از شرط متأخر در پیش‎رو داشت که اگر چه ابتدا با مثال معروف غسل لیلیه آتیه به عنوان شرط صحت روزه روز قبل و اجازه متأخر مالک نسبت به عقد فضولی به عنوان شرط صحت یا شرط نفوذ بنابر کشف، شروع می‎گردد ولی اندکی فحص در کتب اصولی و حقوقی، ما را به جنبه‌های دیگری از بحث رهنمون می‎سازد. 7
---------------------------------------
1 . سید روح الله قافله باشی، دانش‌پژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. آیت الله میلانی حسینی، تحقیق الاصول، 1428ق، ج2، صص 275 – 276؛ محمدرضا علمی سولا، بهار1383، بررسی دیدگاه‎های اصولیان درباره شرط متأخر، شماره 63، صص 127 – 129.
3. احمد شَه‎وری، فرهنگ جامع اصطلاات حقوقی فارسی به انگلیسی، بی‎تا، ص360؛ حمید وارسته، فرهنگ جامع حقوقی، بی‎تا، ص716.
4. مرحوم مشكينى، مصطلحات الفقه، بی‌تا، ص311؛ ابوحبیب سعدی، القاموس الفقهی لغة و اصطلاحاً، 1408ق، ص192.
5. مرحوم هاشم آملی، بدائع الافکار (تقریرات درس اصول آقاضیاءالدین عراقی)، 1370ق، صص 319- 320.
6. همه قیود قابل رجوع به هیأت امر نیست زیرا قیود نسبت به مصلحت دو دسته اند، یک دسته در اصل اقتضاء و اتصاف به مصلحت دخیل هستند مانند استطاعت نسبت به حج و دسته دوم، در تحقق و فعلیت مصلحت دخیل هستند مانند غسل لیله آتیه نسبت به صوم روز قبل در مورد مستحاضه و جای دادن همه قیود و شروط در یک دسته محل تأمل است خصوصاً اینکه قیود هیأت و حکم مستفاد آن لازم التحصیل نیستند به خلاف قیود راجع به ماده ، متعلق و مأمورٌبه که لازم التحصیل هستند بنابراین رجوع همه قیود به هیأت امر و حکم مستفاد از آن محل تأمل است.
7. مرحوم آخوند، کفایة الاصول، 1432ق، ج1، صص 191 – 192؛ مرحوم خویی، اجود التقریرات، بی‎تا، ج1، صص 316 – 318؛ مرحوم خویی، محاضرات، بی‎تا ، ج2، ص313؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، بی‎تا، ج1، ص305؛ آیت الله سبحانی، ارشادالعقول، 1424ق، ج1، صص 440 – 441؛ آیت الله مکارم شیرازی ، 1428ق، ج1، صص 349 -350.

حسن ظاهر در اثبات عدالت

از جمله راه‌هاي مهم و پر کاربرد در احراز عدالت، از نظر مرحوم سید در عروه،2 به دست آوردن حسن ظاهر شخص است که اکثر علما هم کلام ایشان را پذیرفته‌اند. 3 در مقابل هم برخی در حجیت آن تشکیک کرده و مخالفند. 4

منظوراز «حسن ظاهر» اين است که از لحاظ انجام اعمال شرعي، ظاهر شخص نيکو باشد؛ بدين معنا که پاي‌بندى به حدود و احکام شرع مقدس در گفتار و رفتار او مشخص شود. مقابل آن حسن باطن است که عبارت است از ملکه نفسانى‏ که شخص را بر پاي‌بندى به حدود و احکام شرع مقدس بر مى‏انگيزد. 5

برخی علما حسن ظاهر را يک راه تعبدي براي احراز عدالت مي‌دانند6 و در نظر عده‌ای دیگر همان راه عقلایي و متعارف فهميدن صفات انساني است و ادله شرعي‌ هم که در اين زمينه ادعا شده، ارشاد و امضاي همين روند عقلايي است؛ يعني استفاده از ظاهر رفتار شخص براي پي بردن به خصوصيات باطني و در بحث ما موافق بودن اعمال ظاهري شخص با دستورات ديني تا زمانی که مخالفتي از او ظاهر نشده باشد که البته بايد نوعا مفيد ظن به صفات دروني هم باشد. 7

در این میان برخی نیز افاده ظن را هم معتبر نمي‌دانند8 (که احتمالا منظورشان عدم نياز ظن شخصي است.) 9 البته این گروه به صرف برخورد اوليه هم اکتفا نکرده‌اند بلکه بررسي و سوال از مطليعين و آگاهان در مورد شخص را نياز مي‌دانند10 و حتي کساني که تصريح دارند براي احراز حسن ظاهر، قائلند معاشرت با شخص نياز نيست11 و سوال از اطرافيان و مطلعين را کافی دانسته‌اند. 12به هرجهت سوال و جستجوي از احوال شخص ولو به نحو مختصر در کلمات علما مطرح شده و به صرف برخورد اوليه و کوتاه اکتفا نشده است. 13

در هر حال در مورد حجيت «حسن ظاهر» به دلايل متعددي تمسک شده است از جمله :

1. سيره عقلا بر حجيت ظاهر حال افراد براي پي بردن به صفات دروني14

اشکالی که مطرح است این است که معلوم نیست که وجه عمل علما صرف حسن ظاهر است یا وثوق و اطمینان لذا موضوعیت ندارد برای حجیت.

2. اجماع15

باید گفت که این اجماع مدرکی است و اقلا محتمل المدرکیه است با توجه به روایات در بحث، لذا از اعتبار برخوردار نیست.

3. روايات

در اين زمينه به روايات متعددي اشاره شده16 که براي نمونه به يکي از آن‌ها اشاره مي‌کنيم؛ در صحيحه حريز17 از امام صادق(علیه السلام) که در آن از شرايط شهادت و عدول بعضي شهود پرسيده شده است، امام(علیه السلام) مي‌فرمايند: «اگر چهار نفر از مسلمين هستند و شناخته شده نيستند به دروغگويي در شهادت، در اين صورت شهادتشان مقبول است.» کيفيت استدلال هم به اين صورت است که امام(علیه السلام) راه احراز عدالت را ظاهر مسلماني قرار دادند که ضوابط شرع را رعايت مي‌کنند.

نتیجه

از آنچه آمد مشخص شد که می‌توان حسن ظاهر را به عنوان یک راه معتبر بر احراز عدالت در نظر گرفت و به آن موضوعیت داد؛ هرچند مفید قطع یا اطمینان نباشد و دلیل آن هم روایات متعدد است از جمله صحیحه حریز.
---------------------------------------
1 . جواد شفیعی افجدی، دانش‌پژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. سيد محمد كاظم یزدی، العروة الوثقى (المحشّى)، 1419ق، ج‌1، ص10.
3. مرحوم خویی، التنقيح في شرح العروة الوثقى، 1418ق، ص280؛ سید رضا صدر، الاجتهاد و التقليد، 1420ق، ص319.
4. محقق حلی، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، 1408ق، ج‌4، ص68؛ علامه حلّى، تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية، 1420ق، ج‌5، ص131.
5. مرحوم نراقى، مستند الشيعة في أحكام الشريعة، 1415ق، ج‌18، ص70.
6. سید رضا صدر، الاجتهاد و التقليد، همان، ص299؛ سيد محمد كاظم یزدی، همان، ج‌3، ص189.
7. سيد عبد الأعلى سبزوارى، مهذّب الأحكام، 1413ق، ج‌1، صص 50-51.
8. مرحوم خويى، موسوعة الإمام الخویي، 1418ق، ج‌1، ص239 .
9. سيد عبد الأعلى سبزوارى، همان.
10. همان.
11 . مرحوم خويى، همان.
12. مرحوم خویی، منهاج الصالحين، 1410ق، ج‌1، ص8؛ مرحوم تبريزى، تنقيح مباني العروة - كتاب الاجتهاد و التقليد، 1426ق، ص62.
13. محمد حسن نجفى، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، 1404ق، ج‌13، ص290.
14. سيد عبد الأعلى سبزوارى، همان.
15. مرحوم خويى، التنقيح في شرح العروة الوثقى، همان .
16. همان .
17. مرحوم كلينى، الكافي، 1407ق، ج‌7، ص403.

زمینه سازی امام حسن عسکری(علیه السلام) برای دوران غیبت

مسئله غیبت و پنهان شدن حجت خدا از دیدگان مردم، برنامه‌ای الهی است که از زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) وقوع و مختصات آن برای مؤمنین بیان شده لکن اگر با نگاه تحلیلی به سیره ائمه طاهرین(علیهم السلام) بنگیریم خواهیم دید که از دوره امام کاظم(علیه السلام) اقدامات عملی مضاعفی برای زمینه سازی دوران غیبت و آمادگی جامعه در این روزگار توسط اهل بیت(علیهم السلام) انجام پذیرفته است. در این میان، امام حسن عسکری(علیه السلام)به عنوان والد گرامی امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، نقش بسزایی در فراهم کردن مقدمات غیبت بر عهده داشتند که در این نوشتار به اختصار برخی از اقدامات ایشان در این راستا را بیان خواهیم کرد تا ذره ای از حق عظیم آن امام همام بر جامعه مؤمنین و اهمیت مسئله غیبت به عنوان یک پروژه الهی، شناخته شود.

1- محدود ساختن تدریجی ارتباط با شیعیان

طبیعی است مردمی که دویست و اندی سال حجت خدا را در میان خویش دیده‌اند و مستقیما با او هم کلام شده و ارتباط داشته‌اند اگر در یک شب و بی مقدمه فقدان او را در میان خویش احساس کنند اعتقاداتشان به خطر افتاده و متزلزل می‌شوند لذا از زمان امام هفتم(علیه السلام) ارتباط مستقیم ائمه(علیهم السلام) با توده مردم کاهش می‌یابد و راه های جایگزین برای این ارتباط ارائه می شود. این روال ادامه می‌یابد تا نوبت به زمان امام عسکری(علیه السلام) می‌رسد و در این دوران به دلیل خفقان شدید حکومت، ارتباط امام و شیعیان به کمترین حد می‌رسد. امام عسکری(علیه السلام) این خفقان که در ظاهر تهدید محسوب می‌شد را به فرصتی برای خو گرفتن شیعیان به غیبت تبدیل کردند. در گزارشی چنین آمده که خفقان و تقیه به حدی رسیده بود که عثمان بن سعید عمری، نماینده امام به عنوان پوشش برای ارتباط با امام، کار روغن فروشی انجام می‌داد و شیعیان وقتی می‌خواستند چیزی از وجوهات شرعی خود را برای امام بفرستند، عثمان بن سعید آن ها را در مشک روغن قرار می‌داد و خدمت امام عسکری(علیه السلام) می‌رساند. 2

2- تقویت و توسعه شبکه وکلا

پس از محدود شدن ارتباط مستقیم امام با شیعیان، لازم بود که راه‌های جایگزین و مطمئن برای تداوم این ارتباط در نظر گرفته شود که یکی از بهترین آنان نصب نمایندگان و وکلایی امانتدار در مناطق مختلف بود. البته قدمت شبکه وکلا به پیش از دوران امام عسکری(علیه السلام) می‌رسد اما آن حضرت این شبکه را توسعه دادند و به همین منظور وکلایی در مناطق بغداد، کوفه، مدائن، قم، نیشابور، خراسان، یمن، ری، بصره، جرجان، آذربایجان و... نصب کردند. انسجام و تقویت هر چه بیشتر این شبکه می‌توانست زمینه را برای غیبت صغری و تبعیت مردم از نواب خاص و عدم نفوذ مدعیان دروغین نیابت فراهم کند و بدین وسیله مسیر دوران غیبت را هموار کند. امام عسکری(علیه السلام) این وکلا را با حکم خاص منصوب می‌فرمود و دایره اختیارات آنان را مشخص می‌کرد. مثلا حضرت در نامه ای به «عبدالله بن حمدویه بیهقی» وکالت «ابراهیم بن عبده» در امور مالی و وجوهات شرعیه را تثبیت فرموده و به او می‌نویسند: «من ابراهیم بن عبده را به سوی شما فرستادم تا اهل منطقه، حقوق واجبه ما بر شما را به او بدهند و او مورد وثوق و امین خویش در بین موالیانم است... . 3

* نظارت دائمی بر شبکه وکلا

ارتباط محدود شیعیان با امام و اختیارات گسترده وکلا علی رغم گزینش و انتخاب افراد شایسته، می‌توانست در برخی موارد زمینه ساز سوء استفاده و انحراف وکلا شود. و اگر این افراد فاسد غربال و طرد نمی‌شدند، با شروع ایام غیبت ممکن بود ادعاهای دروغین امامت یا نظیر آن را مطرح کرده و خطر بزرگی برای اعتقاد شیعیان در عصر غیبت باشند. اما امام عسکری(علیه السلام) با نظارت دائمی و برخورد شدید با افراد فاسد، شبکه وکلا را از انحرافات حفظ و حراست می‌فرمود. به عنوان نمونه، احمد بن هلال که از اعتماد امام سوء استفاده کرده بود و دچار انحراف عقیده و تمایل به تصوف شده بود را از مقامش عزل و مورد برائت قرار دادند و به وکلای خویش در عراق نوشتند: «احذروا الصوفی المتصنع...» 4

3- گسترش ارتباط مکاتبه‌ای

نامه نگاری بین امام و شیعیان نیز قدمتی دیرین دارد لکن با کاهش ارتباط مستقیم امام عسکری(علیه السلام) این راه ارتباطی توسط ایشان گسترش یافت و با توجه به این که در عصر غیبت صغری نیز صدور توقیعات از ناحیه مقدسه امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از اسباب ارتباط است، مکاتبه دائمی امام و شیعیان راه را برای پذیرش این توقیعات هموار می کرده است. «داود بن اسود» گوید: امام عسکری(علیه السلام) مرا خواست و قطعه چوبی گرد و بزرگ که در دست جا می‌شد و شبیه چوب پاشنه درب بود به من داد و فرمود: «این چوب را به «عمری» برسان.» من به راه افتادم در بين راه مرد سقائى به من رسید كه قاطرى داشت. قاطر مزاحم رفتن من شد سقا صدا زد كنار برو تا قاطر رد شود من با همان چوب به قاطر زدم. چوب شكست. ناگهان ديدم داخل چوب نامه‏هایی پنهان است فورى چوب را برداشتم و در آستینم گذاشتم سقا فرياد كرد و مرا و مولايم را ناسزا گفت. وقتى به خانه امام برگشتم عيسى خادم نزديك درب دوم پيش من آمده گفت مولايم مي‌فرمايد چرا قاطر را زدى و پايه درب را شكستى. گفتم: من نمي‌دانستم داخل پايه درب چه بود... . 5

در گزارش دیگری بیان شده6که امام عسکری(علیه السلام) در شبی که فردای آن مصادف با اذان صبح به شهادت می‌رسند نامه های بسیاری برای اهل مدینه نوشتند. 7

4- بیان احوال روزگار غیبت و راه‌های نجات از فتنه های آن

یکی دیگر از اقدامات امام عسکری(علیه السلام) تبیین دوران متلاطم غیبت و ابتلائات شیعیان در آن بود. امام عسکری(علیه السلام) می‌فرمایند: «گویا شما را می‌بینم که بعد از من درباره جانشینم اختلاف کردید. آگاه باشید! کسی که به امامان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اقرار کند اما منکر فرزند من شود همانند کسی است که به تمام پیامبران خدا اقرار کرده اما نبوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را انکار کرده و منکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مانند منکر تمام انبیاست زیرا اطاعت از اولین ما همانند اطاعت از آخرین ماست و منکر آخرین ما مثل منکر اولین ماست. آگاه باشید! فرزندم غیبتی دارد که مردم در آن به شک و تردید می‌افتند مگر کسی که خداوند عز و جل او را حفظ کند... . 8

پس از تبیین فتنه ها گام بعدی نشان دادن راه نجات از این فتنه‌ها و جایگاه افراد ثابت قدم است که در این مورد نیز امام عسکری(علیه السلام) حق بسزایی بر شیعیان دارند. ایشان در ضمن حدیث مفصلی به «احمد بن اسحاق» فرمودند:«... مَثل این فرزندم در این امت همانند مثل ذوالقرنین و خضر است به خدا سوگند که غیبتی خواهد داشت که در آن از هلاکت نجات نمی‌یابد مگر کسی که خداوند او را بر اعتقاد راسخ به امامت فرزندم تثبیت کند و در دوران غیبت او را بر دعای به فرج فرزندم موفق گرداند...» احمد بن اسحاق پرسید: «ای پسر رسول خدا! آیا غیبت او به طول می انجامد؟» امام عسکری(علیه السلام) فرمودند: «به پروردگارم سوگند آری! تا جایی که بیشتر قائلین به این امر (ولایت) از اعتقادشان بر می‌گردند و باقی نمی‌ماند مگر کسی که خداوند پیمان او را بر ولایت ما گرفته و در قلب او ایمان را مکتوب ساخته و او را با روحی از جانب خودش تایید کرده است... . 9

5- پنهان کردن حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حراست از جان ایشان

از آنجا که وعده تولد منجی بشریت توسط پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) بیان شده، دشمنان و در رأس آنان حکومت بنی عباس پیوسته بیت امام (علیه السلام) را زیر نظر داشتند تا در صورت تولد منجی موعود، او را به قتل برسانند. در این بین امام(علیه السلام) با پنهان نگه داشتن بارداری مادر مکرمه حضرت مهدی(علیه السلام)، تولد مخفیانه و مستور نگه داشتن، مهم‌ترین نقش را در حفظ و حراست از جان منجی عالم بشریت ایفا کردند و در عین حال، برای این که کسی در آینده در وجود حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تردید نکند ایشان را به برخی از خواص اصحاب نشان می‌داد.

درباره ولادت مخفیانه آن حضرت، وقتی جناب حکیمه خاتون دختر امام جواد و عمه امام عسکری(علیهما السلام) در در منزل آن حضرت مهمان بود (ضمن روایت مفصلی) می‌فرماید: «وقت غروب آفتاب به کنیز گفتم لباس هایم را بیاور که برگردم. امام عسکری(علیه السلام) فرمودند: نه ای عمه! امشب را نزد ما بمان. امشب مولودی گران قدر بر خدای متعال متولد خواهد شد که خدای عز و جل به سبب او زمین را پس از مرگش زنده میکند. عرض کردم: از چه کسی مولای من؟ من در نرجس اثری از بارداری نمی‌بینم. امام فرمود: از نرجس و نه از غیر او. من به سوی نرجس رفتم ولی اثری از بارداری نیافتم. سپس به سوی امام بازگشتم و کارم را به ایشان گفتم. حضرت تبسم کرد و فرمود: هنگام بامداد اثر بارداری در او برایت ظاهر می شود زیرا مثل او مثل مادر موسی است که آثار بارداری در او ظاهر نشد و هیچ کس تا زمان ولادت او از باردار‌ی‌اش آگاه نشد زیرا فرعون در جستجوی موسی شکم زنان باردار را پاره می‌کرد و این (مولود) نیز همانند موسی است... .» 10

همچنین درباره این که امام عسکری(علیه السلام) فرزند دلبندش را به برخی از خواص اصحاب نشان می‌داد روایت شده که «احمد بن اسحاق» در ضمن روایت مفصلی از امام سوال کرد: «ای پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)! امام و جانشین بعد از شما کیست؟ امام با شتاب برخاست و وارد اتاق شد؛ سپس خارج شد در حالی که بر شانه‌اش کودکی بود که سیمایش همچون ماه شب چهارده بود و سه سال داشت. امام عسکری(علیه السلام) فرمود: ای احمد! اگر کرامت تو بر خدا و حجت‌های او نبود این فرزندم را نشانت نمی‌دادم او هم نام و هم کنیه پیامبر است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است... .» 11

6- بیان علائم و نشانه‌هایی برای شناخت مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امام حسن عسکری(علیه السلام) برای عده دیگری از شیعیان که موفق به دیدار فرزند دلبندش نمی‌شدند نشانه‌هایی برای شناخت ایشان ارائه می‌داد تا بعد از ایشان دچار حیرت و سرگردانی در شناخت امام زمان خویش نشوند: «ابوالادیان» گوید: «من خادم امام عسکری(علیه السلام) بودم و نامه‌های ایشان را به شهرها می‌بردم. در بیماری که بر اثر آن به شهادت رسید خدمتش رسیدم. امام نامه‌هایی نوشتند و فرمودند: آن‌ها را به مدائن ببر تو پانزده روز نیستی و روز پانزدهم وارد سامرا می‌شوی و صدای شیون در خانه من می‌شنوی و بدنم را بر محل غسل می‌یابی. ابوالادیان گوید: پرسیدم: آقای من! پس در این هنگام چه کسی (امام است)؟ امام فرمودند: کسی که جواب نامه‌هایم را از تو مطالبه کند امام بعد از من است. عرض کردم: بیشتر برایم بفرمایید. فرمود: کسی که بر من نماز بخواند او امام بعد از من است. عرض کردم: برایم بیشتر بفرمایید. فرمود: کسی که از آنچه که درون کیسه‌ات است خبر دهد او امام بعد از من است... .» 12در ادامه روایت نیز ابوالادیان نقل می کند که تمام این علائم را در حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یافته است.

7- تعیین محل رجوع شیعیان در عصر غیبت

شیعیان در عصر غیبت کبری نیازمند کسانی هستند که محل رجوعشان باشند تا معارف و فقه اهل بیت(علیهم السلام) را از میان ذخایر و گنجینه‌هایی که به یادگار گذاشتند استخراج کرده و برایشان بیان کنند. امام عسکری(علیه السلام) «فقها» را عهده‌دار این وظیفه خطیر معرفی می‌فرماید اما از آنجا که دشمن بیکار ننشسته و با ارائه نسخه تقلبی از فقها در پی نفوذ و انحراف شیعیان است، امام عسکری(علیه السلام) در گام بعد، حدود و شاخصه‌های عالم حقیقی که مرجع شیعیان در دوران غیبت است را از عالم نمایان نفوذی و جعلی مشخص فرمود و بدین وسیله تا عصر ظهور محک و میزانی گران‌سنگ را به شیعیان ارائه داد.

امام عسکری(علیه السلام) در ضمن روایت مفصلی فرمودند: «... هر کسی از فقها که نگهبان نفس خویش باشد، حافظ دینش باشد، مخالف هوای نفسش باشد، مطیع و فرمانبردار مولای (معصوم) خویش باشد بر عوام مردم واجب است که از ایشان تقلید کنند که ایشان تنها بعضی از فقها شیعه هستند نه همه آن‌ها! پس کسانی که مرتکب کارهای قبیح و زشت همچون فقهای فاسق عامه شوند از آنان چیزی را قبول نکنید و کرامت و احترامی نیز ندارند... گروهی از آنان دسته ی دشمنان ما هستنند که توان قدح ما را ندارند پس برخی از علوم صحیح ما را می آموزند و بدان وسیله نزد شیعیان ما وجهه و آبرو کسب می کنند و نزد دشمنان ما از ما بدگویی می کنند سپس بر علوم چندین برابر آن از دروغ هایی که ما از آن بیزاریم اضافه می کنند پس شیعیان تسلیم ما این مطالب را به گمان این که از علوم ماست قبول می کنند پس اینان گمراه شدند و گمراه کردند و ضرر آنان بر شیعیان ما از ضرر لشکر یزید بر حسین بن علی علیهما السلام و اصحابش بیشتر است زیرا (این عالم نماها) هم ارواح و هم اموال شیعیان را از آنان می¬ربایند.» 13
---------------------------------------
1 . محمد عبدی تهرانی، دانش‌پژوه، مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. شیخ طوسى، الغيبة، 1411ق. ص۳۵۴.
3. مرحوم كشى، اختيار معرفة الرجال، 1409ق، ص۵۸۰.
4. از این صوفی ظاهرساز برحذر باشید. همان ص۵۳۵.
5. علامه مجلسى، بحار الأنوار، 1403ق، ج۵۰، ص۲۸۳.
6. همان ج۵۰ ص۳۳۱.
7. ر ک: سید محمد تقی قادری ، تحلیل زندگانی دویست و پنجاه ساله ائمه اطهار(علیهم السلام)،۱۳۹۶ش.
8. ابن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، 1395ق، ج۲، ص۴۰۹.
9. همان، ص۳۸۴.
10. همان، ص۴۲۶.
11. همان، ص۳۸۴.
12. همان، ص۴۷۵.
13. علامه مجلسى، بحار الأنوار، 1403ق، ج۲، ص۸۶.

تعداد بازدید :699
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.