هفت ویژگی شهید
انگيزههاى تعلّم
نکـاح (بخش اول)
مبانی فقهی انقلاب اسلامی (بخش اول)
شرط متأخر (بخش چهارم)
وثاقت مشایخ احمد بن محمد بن عیسی
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او
هفت ویژگی شهید
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) لِلشَّهِيدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ كُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِيَةُ رَفَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِ زَوْجَتَيْهِ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ يَقُولَانِ مَرْحَباً بِكَ وَ يَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِكَ لَهُمَا وَ الثَّالِثَةُ يُكْسَى مِنْ كِسْوَةِ الْجَنَّةِ وَ الرَّابِعَةُ يَبْتَدِرُ خَزَنَةُ الْجَنَّةِ بِكُلِّ رِيحٍ طَيِّبَةٍ لَهُ يَأْخُذُ مِنْهُ وَ الْخَامِسَةُ أَنْ يُرَى مَنْزِلَتَهُ وَ السَّادِسَةُ يُقَالُ لِرُوحِهِ أَسْرِعِي فِي الْجَنَّةِ حَيْثُ شِئْتَ وَ السَّابِعَةُ أَنْ يَنْظُرَ فِي وَجْهِ اللَّهِ وَ إِنَّهَا لَوَاجِبَةٌ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَ شَهِيد. 2
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: براى شهيد، از سوى خداوند متعال هفت خصلت است: نخست اينكه با ريخته شدن نخستين قطره خونش، همه گناهانش آمرزيده مىشود. دوم اينكه چون سر بلند كند، از دامن دو همسر خود از حوريان بهشت سر بر مىدارد و آن دو از چهرهاش غبار مىزدايند و مىگويند خوش آمدى، آفرين بر تو، او هم به آن دو، همان گونه مىگويد. سوم اين است كه از جامههاى بهشت بر او پوشيده مىشود. چهارم اين است كه گنجوران بهشت بهترين عطر و بوهاى خوش بهشتى را براى شهيد مىبرند و از آن بهرهمند مىشود. پنجم منزلت او را به او نشان مىدهند و آن را مىبيند. ششم، به او گفته مىشود، بشتاب و هر كجاى بهشت كه مىخواهى برو. هفتم اين است كه به چهره خدا نظر مىافكند و اين نظر افكندن براى هر پيامبر و شهيدى واجب است.
---------------------------------------
1.هییت تحریریه ماهنامه پژوهشی فقه الأئمه(علیهم السلام).
2. فتال نیشابوری، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، 1375ش، ج2، ص363.
انگيزههاى تعلّم
قال رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) «من تعلّم العلم للتّكبّر مات جاهلًا ومن تعلّم القول دون العمل مات منافقاً ومن تعلّم العلم للمناظرة مات فاسقاً ومن تعلّم العلم لكثرة المال مات زنديقاً ومن تعلّم العلم للعمل مات عارفاً (مؤمناً)» 2
نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «هركس دانش را به خاطر برترى جويى نسبت به ديگران فراگيرد، نادان مىميرد و هركس گفتارى را بدون عمل كردن يادگيرد، منافق مىميرد و هركس دانش را براى جدال و بحث بياموزد، گناهكار مىميرد و هركس دانش را براى افزونى مال فرا گيرد، زنديق مىميرد و هركس علم را براى عمل بياموزد، عارف (مؤمن) خواهد مُرد.
اين روايت شريف، كه برخى از تعبيرات آن هم خيلى غليظ و شديد است، انگيزههاى تعلّم را تقسيم مىكند، از اين رو كاملًا متناسب با نياز روحانيت است.
گاهى برخى افراد خودشان را از يك نژاد برتر و بالاتر مىدانند، خصوصا با چند كلمه درس خواندن و ياد گرفتن تعدادى اصطلاح، فكر مىكنند كه ديگر به قول فرعون« أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»3 هستند به همين دليل است كه حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) مىفرمايد: «هذا ليس بعالم و اذا مات على هذه الحاله، مات جاهلًا»
كسى كه علم را صرفاً براى مناظره و كوبيدن ديگران ياد بگيرد و قصدش اين باشد كه در بحثِ با ديگرى او را محكوم كند و خداى ناكرده در مقابل ديگران حيثيت و آبرويى براى او باقى نگذارد، فاسق مىميرد؛ چراكه هدف چنين شخصى، از بين بردنِ حيثيت ديگران و محكوم كردن يك مسلمان در انظار ديگران است و چه فسقى از اين بالاتر كه انسان در صددِ مخدوش و لكهدار كردن حيثيت و آبروى ديگران باشد.
حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) در پايان مىفرمايد: اگر كسى علم را به منظور عمل و اجرا كردن احكام الهى در خود و ديگران ياد بگيرد چنين كسى در حالى كه عارف به خداوند و حق علم است مىميرد؛ چرا كه علم را در جايگاه خودش شناخته است.
---------------------------------------
1 . برگرفته از کتاب اخلاق فاضل (سلسله درسهای اخلاقی، اعتقادی آیتالله العظمی فاضل لنکرانی(رحمة الله علیه)، صص 179-185؛ به تلاش مصطفی نیکزاد آملی، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. شهید اول، الدرة الباهرة من الأصداف الطاهرة، 1379ش، ص15.
3. سوره مبارکه نازعات، آیه شریفه 24.
نکـاح (بخش اول)
ما در چند مقاله آتی به بررسی فقهی روایاتی می پردازیم که ائمه(علیهم السلام) به آیات قرآن کریم به عنوان همان عالم مرشد به بیان احکام در موضوع نکاح و مقدمات آن پرداختهاند. البته در این مقاله و قبل از ورود به روایات داله بر احکام نکاح به بررسی چند روایت از معصومین(علیهم السلام) میپردازیم که ایشان با همان رویکرد مذکور به بیان برخی از ویژگیها و فضائل نکاح پرداختهاند.
بالا ترین لذت بهشتی
« زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ ...؛ محبّت امور مادی، از زنان و فرزندان در نظر مردم جلوه داده شده است»2
* جمیل بن دراج از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که ایشان فرمود: مردم در دنیا و آخرت از هیچ لذتی بالاتر از زن، لذت نمیبرند؛ خداوند میفرمایند «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ» تا آخر آیه سپس حضرت(علیه السلام) فرمود: همانا اهل بهشت از هیچ چیزی از بهشت لذت نمیبرند که نزد آنان با شهوتتر از نکاح باشد، نه طعام و نه شراب. 3
البته چند نکته در مورد این روایت حائز اهمیت است:
1- سند این روایت مرسل است و جناب علامه مجلسی در مرآة العقول نیز به این مطلب اشاره نمودهاند. 4 البته قابل ذکر است که این روایت در کتب معتبری مثل کافی بیان شده است.
2- امیال و غرائض مادی فی نفسه نه تنها مذموم نیستند بلکه نعمات الهی هستند که از جانب پروردگار به خلائق مادی عرضه شدهاند، و تحریم این نعمات مورد نکوهش است، چنانچه خداوند در قرآن میفرمایند: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ بگو چه كسى زينتهاى خدا را كه براى بندگان خود آفريده حرام كرده و از صرف رزق حلال و پاكيزه منع كرده؟ بگو اين نعمتها در دنيا براى اهل ايمان است و خالص اينها (يعنى لذات كامل و نيكوتر از اينها) در آخرت براى آنان خواهد بود. ما آيات خود را براى اهل دانش چنين مفصل و روشن بيان مىكنيم.» 5 بنابر این همان طور که حرام الهی نباید حلال شود، حلال الهی هم نباید حرام شود.
3- نکته دیگر این است که ممکن است شبهه شود که در بسیاری از آیات و روایات، رضوان و رضایت الهی از بهشتیان بالاترین لذت است به طور نمونه خداوند متعال در قرآن میفرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ خدا اهل ايمان را از مرد و زن وعده داده كه در بهشت ابدى كه زير درختانش نهرها جارى است خواهد برد و در عمارات نيكو و پاكيزه بهشت منزل میدهد و برتر و بزرگتر از هر نعمت، مقام رضا و خشنودى خداوند است و آن به حقيقت سعادتی بزرگ است.» 6 و این امر چگونه با این روایت قابل جمع است؟
در جواب میگوییم صیغه «أفعل تفضیل» اگر چه دلالت بر علو و برتری موضوعش در آن ماده دارد اما نکته اینجا است که این برتری همیشه مطلق نیست، بلکه در بسیاری از موارد برتری نسبی است که از قرائن باید طرف مرجوح تشخیص داده شود. به طور مثال وقتی گفته میشود زید أعلم است، به این معنا نیست که او أعلم از همه علما، اعم از متقدمین و معاصرین است.
حال در روایت مذکور هم برتری لذت جنسی، مطلق نیست به طوری که از هر لذتی حتی لذت تقرب و رضایت نسبت به حضرت حق هم بالاتر باشد، و قرینه محکمی که در خود متن روایت وجود دارد و بر این مطلب اشاره میکند این است که در انتهای آیه میفرماید: «نه طعام و نه شراب.»
رابطه توکل و سعه در رزق فضیلت
«وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ؛ مردان و زنان بیهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بینیاز میسازد؛ خداوند گشایشدهنده و آگاه است!» 7
* رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «هرکس که نکاح را به خاطر ترس از امرار معاش ترک کند، همانا به خدا بد گمان شده است، این در حالی است که خداوند متعال میفرمایند: «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.»8
یکی از نکات کلیدی در مورد وسعت رزق و روزی اعتقاد به این است که یگانه رازق هستی، حضرت حق تعالی است. او است که روزی میدهد و او است که حاکم بر جهان هستی است. اما نکته اینجا است که افراد غالبا از این امر غافل میشوند و توجه ایشان به خلائق بیشتر از خالق ایشان است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند: «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را میکند؛ خداوند فرمان خود را به انجام میرساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.» 9
آنچه که از این آیات به نظر میرسد این است که هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند هم راه برون رفت از مشکلات را برای او نمایان میکند که مسئله ازدواج و مشکلات آن از مصادیق همین آیه میتواند باشد؛ و هر کسی توکلش در مورد رزق و روزی در همه موارد به خصوص در امر ازدواج به خداوند باشد، عنایت الهی هم شامل او خواهد بود چرا که هرکس به خداوند تکیه کند، خداوند برای او کافی است.
---------------------------------------
1. امیرحسین ایمانیمقدم، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه14.
3. علامه مجلسى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، 1404ق، ج20، ص7.
4 . همان.
5. سوره مبارکه عراف، آیه شریفه 32.
6. سوره مبارکه توبه، آیه شریفه 72.
7 . سوره مبارکه نور، آیه شریفه 32.
8 . شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، 1409ق، ج20، ص42.
9. سوره مبارکه طلاق، آیات شریفه 2 و 3.
مبانی فقهی انقلاب اسلامی (بخش اول)
یکی از سؤالاتی که امروزه در جهان مورد تأمل همگان اعم از سیاسیون و رهبران کشورهای استعمارگر و غیر استعمارگر، توسعه یافته و غیر توسعه یافته قرار گرفته است این است که انقلاب اسلامی ایران بر چه مبنا و اساسی محقق شده است که بعد از چهار دهه هنوز تازگی و سرزندگی و حرکت رو به جلوی خود را دارد.
در پاسخ باید گفت که انقلاب اسلامی ایران دارای ابعاد و زوایای گوناگون و متعددی است که باید مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد تا رمز استقامت و بقای آن مشخص شود که از جمله آن ابعاد، بُعد فقهی آن است؛ به این بیان که مبانی فقهی انقلاب اسلامی باید تبیین شود تا پاسخ برخی سؤالات و شبهات پیرامون آن تبیین گردد؛ به عنوان مثال تفاوت انقلاب با کودتا در چیست؟ و...
این مقاله به بررسی مبانی فقهی انقلاب اسلامی میپردازد و یک نگاه فقهی به مقوله انقلاب خواهد داشت.
تفاوت انقلاب با کودتا2
این سؤال، یک سؤال اساسی است که تفاوت انقلاب با کودتا در چیست که سبب ممدوح بودن انقلاب ومذموم بودن کودتا میشود، در حالیکه در هر دو ضدیت با نظام حاکم وجود دارد.
انقلاب در لغت به معنای «دگرگونی وتحول» است3 و در اصطلاح به «اتفاقی که در راستای تحول و تغییر در یک ماهیت موجود رخ میدهد» انقلاب گویند و در اصطلاح سیاسی نیز به معنای «حرکتی مردمی مبتنی بر خشونت برای تغییر در نظام حاکمیت نامطلوب در راستای تحقق آرمانهای از پیش تعیین شده مطلوب» میباشد؛ برخلاف کودتا، چرا که کودتا «حرکتی خیانت مآبانه در راستای تغییر در نظام حاکم به نفع عده یا گروه یا حزبی خاص بدون توجه به آرمانهای مردمی ودینی» است.
بعد از بیان تعریف و تفاوت بین انقلاب وکودتا، از آنجا که انقلاب اسلامی ایران به رهبری مرجع دینی و مبتنی بر آرمانهای دینی صورت وتحقق پذیرفته است و در واقع باید به آن انقلاب فقه و دین گفته شود، باید مبانی دینی این حرکت مردمی مشخص شود تا حدود آن روشن گردد و بدین وسیله پاسخ دندان شکنی به شبهات وارد شده از طرف ایادی کفر و استکبار دهد مثلا با مشخص شدن مبانی دینی این حرکت عظیم، تبیین میگردد که کشتهشدگان در راه تحقق و انجام چنین انقلابی، شهید محسوب میشوند و حرکت آنها ارزشی و به نوعی شهادت طلبانه است نه تروریستی.
به طور کلی میتوان مبانی فقهی انقلاب اسلامی را در سه بخش مبانی قرآنی، مبانی روایی و مبانی عقلی مورد بحث قرار داد؛ قابل ذکر آنکه تمامی این بخشها با نگاه فقهی است و تنها ادله فقهی آن مورد بررسی قرار میگیرد و سایر موارد به مجالی دیگر موکول میگردد.
مبانی قرآنی
چند دسته از آیات قرآن کریم را میتوان به عنوان مبانی انقلاب مطرح نمود:
1. آیات امر به معروف و نهی از منکر
*«الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ وَلِلَّهِ عاقِبَةُ الأُمور؛ همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا میدارند، و زکات میدهند، و امر به معروف و نهی از منکر میکنند، و پایان همه کارها از آن خدا است. 4
*«وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و باید از میان شما گروهى باشند که مردم را به نیکى فرا خوانند و آنان را به کار پسندیده وا دارند و از کار زشت و نکوهیده نهى کنند. اینها کسانی هستند که نیکبخت خواهند بود.» 5
*«يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهی از منکر کن، و در برابر مصایبی که به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است»6
این آیات دلالت بر وجوب یا جواز امر به معروف ونهی از منکر میکند و از طرفی امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد و مسلم است تحقق ظلم یکی از منکراتی است که به ادله اربعه حرام شمرده شده است و همچنین مسلم است که تحقق عدالت در جامعه یکی از معروفترین معارف است که با ادله اربعه7 قابل اثبات است و لذا هرچه قدر ظلم فراگیرتر، برطرف کردن آن نیز گستردگی خودش را نیاز دارد و از آنجا که حکومت فاسد بر عموم مردم ظلم میکند و بیت المال مسلمین را به نفع خود به فساد و تباهی میکشاند و امور جامعه را به نفع خود مختل میکند، مردم میتوانند برای تحقق عدالت اجتماعی و براندازی ظلم در جامعه قیام نمایند و انقلاب کنند.
به بیان دیگر میتوان در ضمن مقدماتی بر مطلب استدلال نمود:
1- آیاتی که دلالت بر وجوب یا جواز «امر به معروف و نهی» از منکر میکند.
2- یکی از واضحات دینی این است که ظلم مصداق منکر و تحقق عدل از مصادیق معروف است.
3- ظلم مراتبی دارد و به همین سبب نهی از آن نیز مراتبی دارد؛ اگر ظلم در حد یک دروغ گفتن باشد تذکر لسانی کفایت میکند، اما اگر ظلم تعدی به حقوق مردم باشد صرف تذکر لسانی کفایت نمیکند بلکه باید از قوه قهریه استفاده نمود، حال اگر ظلم تعدی به حقوق و جان و مال و دین عموم مردم و چپاول اموال عمومی و دوستی با دشمنان دین و مستکبران برای غارت اموال بیت المال باشد، قطعا در این موارد صرف قوه قهریه نیز کفایت نمیکند بلکه نیاز به حرکتی همه جانبه مبتنی بر اصول دینی دارد تا جلوی همچین ظلمی گرفته شود.
حال با این مقدمه سهگانه و از آنجا که انقلاب اسلامی ایران با براندازی نظام سلطه شاهنشاهی، مصداق بارز نهی از منکر است، میتوان این دسته از آیات را از مبانی فقهی انقلاب اسلامی دانست.
2. آیات جهاد با ظالمین
*«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِين؛ وبا آنها بجنگید تا فتنهای (حاکمیت کفار) بر جای نماند و دین ویژه خداوند باشد؛ پس اگر متوقف شده وجنگ نکنند تجاوز جز بر علیه ستمکاران جایز نیست.» 8
*«قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِين؛ بجنگید با آنها که خداوند آنها را به دستان شما عذاب میکند و ذلیل میگرداند و نصرت میدهد شما را بر علیه آنان و قلوب مؤمنین را شفا میدهد.» 9
دسته دوم از آیاتی که دلالت بر جواز انقلاب میکند آیاتی است که دلالت بر وجوب جهاد با طاغوت یا کفار میکند که با بیان چند مقدمه میتوان دلالت این دسته از آیات را اثبات نمود.
1- این آیات دلالت بر وجوب جهاد بر علیه حکومت ستمکاران و کفار میکند تا دست از ستم و ظلم خود بردارند و دین خدا فقط باقی بماند و اگر کفار دست کشیدند تنها بر علیه ستمکاران قتال نمایید.
2- از طرفی واضح است حکومتی که در رأس آن نماینده خدا و عالم دین خدا قرار نگرفته باشد اسلامی و مبتنی بر مبانی اسلامی نیست.
3- حکومتی که مبتنی بر مبانی دینی و خدا محور نباشد در مقابل خداوند و مصداق طاغوت و حکومت ظالمانه است،10 لذا به حکم آیات فوق الذکر باید با آن مقابله کرد.
با این مقدمات و اطلاق حکم وجوب جهاد و مقابله نسبت به تک تک افراد جامعه، ثابت میشود که حرکتی مردمی در راستای نابود کردن کفر و ظلم و ستم و تحقق دین خدا در جامعه جایز بلکه واجب است.
3. آیات قیام برای خدا
«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَإِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ؛ بگو من فقط به شما يك اندرز مىدهم كه دوتایی و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد؛ سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد؛ فقط هشداردهنده است نسبت به عذاب سختى كه در پيش است.» 11
در این آیه شریفه به قیام برای خداوند به صورت تکی یا گروهی توصیه شده است قیام برای خداوند مصادیق گوناگونی دارد؛ گاهی شخص برای خدا قیام میکند و نماز اقامه میکند و گاهی قیام میکند تا معروفی را محقق کند و گاهی قیام میکند تا از وقوع منکری در جامعه پیشگیری نماید و گاهی به صورت گروهی برای تحقق همین موارد ذکر شده قیام میکنند؛ حال واضح است که قیام برای تحقق حکومت اسلامی و عدالت در جامعه مصداق بارز و کامل، قیام برای خداوند در جامعه است ولذا جواز آن ثابت است.
4. آیه تحقق عدالت در جامعه
«اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ برمبنای عدالت عمل کنید که این به تقوا نزدیکتر است.» 12
تقریب استدلال به این آیه نیز دقیقا شبیه استدلال به آیات مبارزه و جهاد با طاغوت است، چرا که تحقق عدالت در جامعه مستلزم رفع موانعی است که یکی از آن موانع حکومت جور و استکبار است و انقلاب وسیلهای برای برداشتن این مانع است؛ پس انقلاب مقدمه رسیدن به عدالت اجتماعی است ولذا جایز بلکه واجب است برای تحقق عدالت در جامعه و جلوگیری از ظلم و تعطیلی برخی احکام انقلاب نمود.
5. آیه نفی سلطه اجانب و بیگانه بر مسلمان
*«َلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا؛ خداوند هرگز بر [زيان] مؤمنان براى كافران راه [تسلطى] قرار نداده است.» 13
ممکن است بتوان به این آیه نیز استدلال نمود به این بیان که این آیه دلالت میکند بر اینکه بیگانگان و اجانب بر مسلمانان نباید سلطه و حکومت کنند؛ حال گاهی حکومت موجود مسلط بر مسلمانان، مصداق اجانب و استعمار است و باید کنار برود و گاهی نباید حکومت بیگانه در بلاد اسلامی تحقق یابد.
در فرض اول در صورت عدم قدرت مسلمانان بر سرنگون کردن حکومت بیگانه، باید از آن بلاد مهاجرت نمایند و در صورت قدرت بر مسلمین واجب است که حکومت را سرنگون نمایند؛ تا سلطه بیگانه وغیر مسلمین را بر مسلمین از بین ببرند. البته بعد از تنقیح مناط و الغای خصوصیت از کفار به غیر کفار که همان حکمان ظالم هستند؛ چرا که احتمال خصوصیت برای کافر بودن نمیدهیم، بلکه ملاک خذلان و از بین رفتن اسلام و مکتب حق در جامعه ای است که حاکمان آن ظالم و بر غیر اساس قرآن حکومت میکنند.
از آنجاکه حکومت پهلوی در ایران به دلیل تسلط آمریکا و شوروی و انگلیس بر تصمیمات او و اینکه به عنوان یک دست نشانده انگلیس تمام آنچه را آنها دیکته میکردند در ایران اجرا میکرد و پادشاهش بر دست ملکه انگلستان بوسه میزد و حق کاپیتولاسیون و حق وحوش را در ایران تصویب واجرا نمود وهمچنین ظلم واستکبار او در برخورد با مطالبات دینی مردم بخصوص در کشتار وحشیانه جمعه خونین و... مصداق سلطه اجانب بر مسلمانان بود و انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی در صدد براندازی حکومت اجنبی بر مسلمانان شکل گرفت و سبب استقلال وعزت اسلام گردید .ضمن اینکه اساس نظام پادشاهی که مردم هیچ نقشی در انتخاب پادشاه و مناصب حکومتی آن ندارند مصداق حکومت استبدادی و استکباری است.
---------------------------------------
1. عبد الناصر جلالیان، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. رک: شهید مطهری، مجموعه آثار، 1381ش، ج24، ص140 و ص197.
3. رهیافت نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات، نشر معارف)، ۱۳۷۹ش ص ۲۹۶ تا ۳۰۹؛ هانا آرنت، انقلاب، (ترجمه فولادوند)، ۱۳۶۱ش، ص ۶۵.
4. سوره مبارکه حج، آیه شریفه 41.
5. سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 104.
6. سوره مبارکه لقمان، آیه شریفه 17.
7. به عنوان نمونه عقل مستقل حکم به قبح ظلم میکند و شخص ظالم را مستحق مذمت وعقاب میدانند/همچنین همین عقل حکم به حسن عدل کرده و شخص عادل را مستحق مدح وپاداش میداند.
8. سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 193.
9. سوره مبارکه توبه، آیه شریفه 14.
10. تقابل دین و خدا با ظلم و طاغوت از آیه «مَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه؛ كسى كه به طاغوت( بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد(سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 256)» قابل استفاده است.
11. سوره مبارکه سبا، آیه شریفه.
12. سوره مبارکه مائده، آیه شریفه 8.
13. سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 141.
در سه شماره قبلی به گستره بحث شرط متأخر و اشکالات مطرح شده پیرامون این نوع شرط و راهحلهای اشکال شرط متأخر در حکم پرداختیم؛ در این قسمت پیرامون راههای رفع اشکال درشرط متأخر در متعلق حکم بحث خواهیم کرد.
راه حلهای اشکال شرط متأخر در متعلق حکم (مأموربه)
در مجموع هشت راه حل پیشنهاد میشود:
1- علت مُعِد: یک راهکار آن است که شرط متأخر مأمورٌبه را از قبیل مُعِد بدانیم به این معنا که اثرگذاری از ناحیه شرط میباشد و مشروط اثری ندارد جز اینکه زمینه اثرگذاری علت در معلول را فراهم مینماید.
همانگونه که پیدا است این پاسخ با تقدم مشروط و تأخر شرط نیز تناسب دارد. 2
2- اعتباری دانستن شرط: برخی دیگر پس پیگیری رفع مشکل شرط متأخر در دو مرحله ثبوت و اثبات و بیان این مطلب که شرط متأخر، به جهت اعتباری بودن جعل، مشکل ثبوتی ندارد، مشکل را در ناحیه اثبات و در گرو وجود دلیل خاص میداند به گونهای که در صورت فقدان دلیل خاص، اصل بر عدم تأخر شرط از مشروط جاری میگردد. 3
چنانکه واضح به نظر میرسد این راهحل بر مشکل شرط متأخر در حکم متمرکز بلکه منحصر شده زیرا اساساً شرایط مأموربه را خارج از محل نزاع میداند.
جهت این مطلب آن است که مأموربه میتواند مقید به امر مقارن یا نامقارن یا متأخر گردد جز اینکه در فرض تقید مأموربه به شرط متأخر، از آنجا که ظرف مأموربه، عالم امتثال است، آنگاه به تأخر شرط به حصول امتثال قبل از تحقق شرط امتثال میانجامد که قابل پذیرش نیست؛ بنابراین، راه حل شرط متأخر مأموربه مسدود است. 4
3- عدم تأثیر شرط: راه حل دیگر شرط متأخر در مأموربه اسقاط و فروکاهیدن آن از حَیِّز وجودبخشی و تأثیر و قراردادن آن در حد طرف اضافه و طرف تقیید همراه با وصف منشئیّت اعتبار است. ارائه دهنده این راهکار مدعی گشته که این پاسخ، مشکل شرط متأخر را به صورت اساسی و بدون نیاز به تأویل و توجیه ادله حل مینماید. 5
البته همین اسقاط شرط از اثربخشی را میتوان به عنوان وجه ضعف این راهکار دانست چرا که این فروکاهش جایگاه شرط با خط زدن صورت مسأله تناسب بیشتری دارد.
4- اضافه متعلق به شرط: یک راهحل دیگر در اشکال شرط متأخر مأمورٌبه آن است که شرط را نه نفس خارجی بلکه اضافه و انتساب مأموربه و مشروط به آن بدانیم به گونهای که وجود این اضافه و نسبت، موجب تحسین مأموربه و تعلق غرض به آن و فقدان آن با خروج مأموربه از حیز تعلق غرض میگردد. 6 به عنوان مثال عادی، وضوی خارجی شرط نماز نیست بلکه آنچه که شرط است اضافه و ارتباط نماز با وضو میباشد و همین اضافه و ارتباط باعث حسن و قبح نماز میگردد به گونهای که نماز با وضو متصف به حسن ولی نماز فاقد وضو در شرایط عادی و اختیاری متصف به قبح میباشد.
این راه حل شایستگیهای اعتباری را زمینه وقوع فعل به عنوان مأموربه میداند و نه شایستگیهای ذاتی فعل را. به عبارت دیگر چنین به نظر میرسد که احکام را نه تابع مصالح و مفاسد واقعی بلکه تابع مصالح و مفاسد اعتباری و اقتضایی میداند به گونهای که این اعتبار نیز تابع شرایط مختلف است؛ زیرا اگر مصلحت و مفسده واقعی و ذاتی بود اختلاف در آن راه نداشت. بر اساس این راه حل، نفس اضافه، مقارن مأمورٌبه است هرچند طرف اضافه، متأخر باشد.
5- خارج دانستن شرط متعلق از حیطه نزاع: با این همه و علیرغم کوششهای صورت گرفته جهت حل مشکل شرط متأخر در ناحیه مأموربه و متعلق تکلیف، برخی از بزرگان، اساساً متعلق تکلیف را خارج از حیطه بحث میدانند زیرا که شرط را همانند جزء میدانند که امتثال، منوط به تحقق اجزاء آن است؛ در حالی که تقدم و تأخر در تحقق اجزاء، امری طبیعی میباشد و شرط متأخر در متعلق تکلیف مشکلساز نیست. 7
برخی نیز مثال غسل مستحاضه را تنها مثال برای شرط متأخر مکلفٌبه در فقه میدانند در حالی که در مقام اثبات نیز دلیلی بر حل آن در دست نیست. 8 این در حالی است که برخی از محققان، وجود دهری شرط و مشروط را مدنظر قرار دادهاند که بر این اساس، شرط و مشروط در وعای وجودی اتحاد دارند. 9 قابل ذکر آنکه کارآمدی این نظر در حیطه مأمورٌبه - که ناظر به مقام امتثال خارجی میباشد - محل تأمل است مگر اینکه راهکار بعدی را به آن ضمیمه نماییم.
6- انتظار و بررسی تحقق یا عدم تحقق شرط: بعضی دیگر از اصولیان همان راهی را در حل اشکال شرط متأخر در مکلفٌبه پیمودهاند که در حل اشکال شرط متأخر در احکام وضعی پیمودهاند و آن راهحل، عبارت است از این که امر نسبت به شرط از دو حال خارج نیست؛ اگر شرط محقق گردد نشانگر تحقق امتثال و عدم تحقق شرط نشانگر عدم تحقق امتثال است. 10 یا آنکه کار را به عرف واگذار نماییم و بگوییم که عرفاً شرط متأخر بلااشکال است. 11
7- نگرش قیدی به شرط: راهحل دیگر آن است که شرط مأموربه را به معنای قید بدانیم و نه معنای مؤثر، در نتیجه اشکالی پیش نمیآید. 12
البته به نظر میرسد تبدیل شرط از حالت علت به حالت قید نیز نتواند رافع مشکل باشد، زیرا همانگونه که معلول بدون علت تحقق نمییابد، مقید نیز بدون تحقق قید نمیتواند محقق گردد.
8- امکان تأخر قیود متعلق: بر اساس تفسیر احکام و مجعولات به نحو قضایای حقیقیه و مفروض الوجود بودن موضوعات آنها، بایستی بررسی نمود که این فرض وجود به نحو قید حکم است یا به نحو قید متعلق حکم. اگر امری قید متعلق تکلیف و غیراختیاری باشد یا اگر اختیاری باشد ولی وجودش مدنظر باشد و نه ذاتش، آنگاه وجوب تحصیل ندارد، اما اگر امری قید حکم باشد در حَیِّز خطاب واقع میشود. براین اساس، قیود راجع به متعلق تکلیف به ویژه قیود غیراختیاری، مسیر شرط متأخر را باز و هموار میسازند زیرا چنین تقییدی باعث تحصیص متعلق بوده و کیفیت آن نیز در توان جاعل است اما در صورت بازگشت قیود به حکم، راه برای شرط متأخر باز نمیشود.
بعضی از محققان با استناد به وجدان، تبعیت احکام از دواعی و مقایسه نحوه ارتباط قیود متعلق حکم با متعلق و قیود حکم با حکم، مرجع قیود احکام را حکم و در نتیجه امکان هموار شدن شرط متأخر را منتفی دانستهاند. 13
*براساس آنچه که مطرح گردید درمییابیم که شرط متأخر، به عنوان موضوع و محور اساسی نوشتار پیشرو از زوایا و ابعاد مختلف مورد مناقشه واقع شده است. در مورد گستره موضوعی، این نتیجه حاصل شد که این موضوع، علاوه بر موارد و مثالهای تأخر شرط – که در آن بین شرط و مشروط، ناهمزمانی و عدم تقارن وجود دارد – در مورد شرط متقدم نیز بحث درگرفته است. همچنین دیدیم که دامنه بحث، علاوه بر عبادات و عبادیات در مورد معاملات و احکام وضعی و متعلقات احکام نیز امتداد یافته است. برخی از محققان فن، جنبه تکوینیات را بر جنبه اعتباریات بحث شرط متأخر افزودند. از دیگر ابعاد موضوع بحث، این بود که شرط نامقارن - اعم از شرط متأخر یا شرط متقدم – شرط صحت مشروط مربوطه است یا شرط نفوذ یا شرط وجوب یا شرط.
نتیجه آن شد که در مورد تأخر شرایط متعلق حکم نیز شاهد کوششهایی همانند کوششهای شرط متأخر حکم بودیم، با این حال، مسأله مورد اختلاف علما است و بر این اساس پاسخها نیز متفاوت است؛ از قبیل تفسیر شرط به عنوان علت مُعِدّه، اعتباری دانستن شرط، مؤثر ندانستن شرط متعلق، اضافه متعلق به شرط، خارج دانستن شرط متعلق از حیطه نزاع، انتظار و بررسی وقوع یا عدم وقوع شرط و نگرش قیدی به شرط متعلق.
نظر نگارنده اما آنچه به نظر میرسد این است که موارد و مثالهایی مانند غسل شب بعد نسبت به روزة روز گذشته، اجازه لاحق در عقد فضولی، عقد نسبت به وصیت تملیکی و مثالهایی از این قبیل را دو مطلوب انضمامی به یکدیگر بدانیم و نه آنکه با دید شرطیت، مقدمیت و علیت به آن نگاه نماییم؛ بر این اساس که نسبت روزة مستحاضه با غسل شب بعد یا حتی نسبت عقد فضولی با اجازه لاحق لزوماً منحصر در رابطه شرطیت و مشروطیت نیست بلکه روزة مستحاضه همراه با غسل مطلوبیت دارد، به گونهای که بدون غسل فاقد مطلوبیت است بلکه میتواند در مظان نهی و شبهه عدم مشروعیت نیز باشد؛ همچنانکه تحقق عقد فضولی با اجازه لاحق است که به حکم «تجارة عن تراضٍ» مورد امضای شارع واقع شده به نحوی که عقد فضولی بدون الحاق اجازه مالک، نه تنها امضای شارع را دارا نیست بلکه میتواند مشمول نهی «لا تأکلوا اموالکم بالباطل» نیز باشد والله اعلم.
در عرف نیز می توان مصداق یا مصادیقی برای مطلوبیت انضمامی پیدا نمود که نشانگر این مطلب است که در ارتکاز عرف و عقلا نیز گاهی غرض در همراهی دو یا چند شیء با یکدیگر است بدون اینکه لزوماً و انحصاراً از دریچه رابطه شرطیت و مشروطیت به آنها نگاه شود، مثل همراهی چای با قند یا طعامی خاص با مُصلح آن طعام، به صورتی که مطلوبیت یا مقبولیت آنها در نزد عقلا در صورتی تحقق مییابد که همراه یکدیگر باشند و جدا از یکدیگر تأمینکننده غرض یا مورد رغبت کامل نبوده و یا حتی مشمول اصل رغبت نیز نمیباشد.
راهکار دیگر آن است که به بازخوانی لسان ادله بپردازیم، بر این اساس که موارد و مثالهای مذکور همچنانکه میتواند از منظر شرط متأخر مورد نگرش واقع شوند؛ میتوانند از این منظر نیز بررسی گردند که لحاظ و تکمیل شرط و مشروط بایکدیگر (و نه بدون یکدیگر و قبل از تکمیل) دارای تأثیر است؛ پس مشکل تأخر مؤثر از متأثر پیش نمیآید.
همچنین میتوان در مثالهای مذکور به صحت تأهُّلی (شأنی) و ملکیت تأهلی یا شرطیت تعقب قائل گردیم. همه این راهحلها معطوف به این مطلب هستند که قاعده عقلی لزوم تقارن زمانی اجزای علت تامه و شرط با معلول و مشروط نقض نگردیده است.
---------------------------------------
1 . سید روح الله قافله باشی، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. محمد روحانى، ، منتقى الأصول، 1413ق، ج 2، ص130.
3. محمد اسحاق فیاض، محاضرات فی اصول الفقه، 1422ق، ج2، ص140.
4. محقق خویی، اجود التقریرات، 1352ش، ج1، ص222، پاورقی 1 و نیز ص 223.
5. محمدتقی بروجردی نجفی، ، نهایة الافکار( تقریرات درس اصول آقاضیاءالدین عراقی )، 1417ق، ج2. ص285.
6. آخوند خراسانی، کفایة الاصول، 1432ق، ج1، صص 193– 194.
7. محمدعلی کاظمی خراسانی، ، فوائدالاصول، 1376ش، ج1، صص 271– 272.
8. علی میلانی حسینی، تحقیق الاصول، 1428ق، ج2، ص294.
9. علی میلانی حسینی، تحقیق الاصول، 1428ق، ج2، صص 275– 276.
10. محمود ملکی اصفهانی، اصول فقه شیعه، 1381ش، ج4، ص283.
11. محمدجواد فاضل لنکرانی، خارج اصول، پایگاه اطلاعرسانی آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی، مقدمه واجب، جلسه 16، 30اسفند 1379.
12. حسن عبدالساتر، بحوث فی علم الاصول، 1417ق، ج 5، ص 23 و سیدمحمود هاشمی، ، بحوث فی علم الاصول، 1417ق، ج2، ص182.
13. محمد روحانى، منتقى الأصول، 1413ق، ج2، صص 121– 124.
وثاقت مشایخ احمد بن محمد بن عیسی
یکی از توثیقات عامهای که در کلمات ذکر شده است وثاقت مشایخ بلا واسطه «احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی» است. یعنی هر کسی که ثابت شود ایشان از او یک روایت نقل نموده است ثقه میباشد. در این نوشتار ابتدا معرفی کوتاهی در مورد ایشان خواهیم داشت و سپس به بیان ادله و بررسی آنها خواهیم پرداخت.
احمد بن محمد بن عیسی
مرحوم نجاشی در مورد ایشان میفرماید: «أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله بن سعد بن مالك بن أحوص بن سائب بن مالك بن عامر أشعري که از طائفه بنی ذخران بن عوف بن جماهر بن اشعر میباشد. کنیه ایشان اباجعفر است و شیخ (بزرگ) قمیها و وجه و فقیه آنها هست و اشکالی به ایشان وارد نیست. همچنین احمد بن محمد رئیس و نماینده قم در ملاقات با سلطان بوده است. برای ایشان کتبی است و امام جواد و امام هادی علیهما السلام را نیز ملاقات نموده است.» 2 مرحوم شیخ طوسی نیز نزدیک به همین مطالب را ذکر فرمودهاند. 3
ادله وثاقت احمد بن محمد
دلیل اول
عبارتی که از ابن غضائری(رحمة الله علیه) نقل شده است که استظهار بعضی از آن این است که احمد بن محمد بن عیسی از غیر ثقه نقل نمیکند: «احمد بن محمد بن خالد بن محمد بن علی برقی مکنی به ابو جعفر. قمّیون به او طعنه زده اند (او را قدح نمودند) و اشکال در خود ایشان نبود بلکه در کسانی بود که ایشان از آنها روایت نقل میکند؛ چرا که ایشان اهتمام نداشت که از چه کسی روایت نقل میکند مانند تاریخ نگاران. احمد بن محمد بن عیسی او را از قم بیرون کرد و بعد از مدتی او را بازگرداند و عذر خواهی نمود.» 4
علامه(رحمة الله علیه) بعد از نقل کلمات بالا اضافه میکند: «هنگامی که احمد بن محمد بن خالد از دنیا رفت احمد بن محمد بن عیسی در تشییع جنازه او با پا و سر برهنه شرکت کرد تا از اتهامی که به او زده بود خود را مبرا کند.» 5
تقریب استدلال: از این عبارات چنین استفاده میشود که علت اخراج احمد بن محمد بن خالد توسط احمد بن محمد بن عیسی از قم این بوده که از روات ضعیف روایت نقل میکرده و در نظر ایشان این امر که انسان از چه کسی اخذ روایت کند بسیار مهم بوده است، در نتیجه خود ایشان از شخص ضعیف روایت نقل نمیکند.
اشکال اول
ظاهر کلام ابن غضائری(رحمة الله علیه) این نیست که علت اخراج احمد بن محمد بن خالد روایت از ضعفا بوده است بلکه ایشان میگویند که قمّیون به خود ایشان طعن میزدند و در مقام دفاع میگویند خود ایشان مطعون نیست بلکه مشایخ ایشان ضعیف بودهاند. حتی اگر احتمال هم بدهیم این استظهار صحیح باشد دیگر نمیتوان به کلام ابن غضائری استدلال نمود.
مؤید این امر این است که آن امری که قمّیون از آن توبه کردند و از احمد بن محمد بن خالد عذرخواهی کردند و احمد بن محمد بن عیسی پای برهنه در تشییع ایشان شرکت کرد طعن در خود ایشان بوده است نه اینکه احمد بن محمد بن خالد از روایت از اساتید خود دست کشیده باشد و یا قمّیون پی به وثاقت مشایخ ایشان برده باشند.
اشکال دوم
بر فرض که بپذیریم علت اخراج احمد بن محمد بن خالد روایت ایشان از ضعفا بوده است باید گفت که اخراج ایشان به علت زیاد روایت کردن از ضعفا بوده است و نهایت امری که میتوان نتیجه گرفت این است که جناب احمد بن محمد بن عیسی زیاد از ضعفا نقل نمیکرده است ولی نمیتوان گفت ایشان هیچگاه از هیچ ضعیفی نقل روایت نکرده است.
اشکال سوم
مرحوم خویی موارد نقض متعددی بیان نمودهاند که احمد بن محمد بن عیسی از ضعیف روایت نقل نموده است. از جمله محمد بن سنان و علی بن حدید و اسماعیل بن سهل و بکر بن صالح. 6
جواب از این اشکال:
برای اینکه نقض وارد باشد باید شخص، نزد احمد بن عیسی معلوم الضعف (یا حداقل مشکوک الحال) باشد و اگرنه ممکن است نظر ایشان در وثاقت یا ضعف یک راوی با نظر نجاشی و شیخ(رحمة الله علیهما)متفاوت بوده باشد و نهایت چیزی قابل بیان است تعارض نظر احمد بن محمد بن عیسی با نظر سایر علمای رجال است که خارج از محل بحث است و قابلیت نقض احمد بن محمد بن عیسی را ندارد. علاوه بر اینکه بعضی از افرادی که مرحوم خویی نام بردهاند ثقه میباشند. 7
دلیل دوم
در مقدمه کمال الدین شیخ صدوق(رحمة الله علیه) عبارتی وجود دارد که برخی از آن، وثاقت مشایخ احمد بن محمد بن عیسی(رحمة الله علیه) را استفاده نمودهاند: «از بخارا شیخی از فضل و علم و هوشیاری که مدتی آرزوی ملاقات او را داشتم وارد شد و مشتاق دیدار او شدم، به علت دینداری و آراء و اعتقادات صحیح و مستقیم الطریق بودنش و ایشان شیخ نجم الدین ابوسعید بن محمد بن حسن بن محمد بن احمد بن علی بن صلت قمی(رحمة الله علیه) بود. پدرم از جد او محمد بن احمد(رحمة الله علیه) نقل روایت میکرد و علم و عمل و زهد و فضل و عبادت او را توصیف مینمود و احمد بن حمد بن عیسی با فضل و جلالتی که داشت از ابوطالب عبد الله بن صلت قمی(رحمة الله علیه) روایت نقل میکرد.» 8
تقریب استدلال: مدح محمد بن احمد بن علی بن الصلت در صورتی صحیح است که روایت احمد بن محمد بن عیسی از شخصی، دلیل بر وثاقت و بزرگی آن شخص باشد و این یعنی «وثاقت مشایخ احمد بن محمد بن عیسی» مفروغ عنه و ثابت است.
اشکال اول
عبارت «نقل روایت میکرد»9 میتواند دلالت بر اکثار روایت کند نه اینکه ایشان از هیچ ضعیفی نقل روایت نمیکند، بلکه نهایتا استفاده میشود که اکثار از ضعیف نمیکند.
اشکال دوم
ما منکر اماره ظنی بودن روایت کردن از شخصی، بر وثاقت آن شخص نیستیم؛ یعنی کسی که ایشان از او نقل کند مظنون الوثاقه است و مرحوم صدوق نیز در مقام مدح این شخص بوده است، ولی اینکه «ایشان از هیچ ضعیفی بلکه هیچ مجهول الحالی (هرچند روایت مسلم الصدور باشد) هرگز روایت نقل نمیکند» ثابت نمیشود.
دلیل سوم
مرحوم کشی در مورد احمد بن محمد بن عیسی میگوید: «نصر بن صباح گفت احمد بن محمد بن عیسی از ابن محبوب نقل روایت نمیکرد زیرا اصحاب ابن محبوب را در روایت از ابوحمزه متهم میکردند. بعد از مدتی احمد بن محمد توبه کرد و از نظر سابق خود قبل از مرگ بازگشت و از کسانی که کوچکتر از ابن محبوب بودند نیز نقل روایت میکرد.» 10
تقریب استدلال: احمد بن محمد بن عیسی به علت ضعف ابن محبوب از او نقل روایت نمیکرده است، پس ایشان از ضعیف روایت نقل نمیکند.
اشکال اول
نصر بن صباح که قائل این عبارت است وثاقتش واضح نیست مگر اینکه بگوییم نقل این عبارت از شیخ طوسی(رحمة الله علیه) در کتاب «اختیار معرفة الرجال» که خلاصه کتاب کشی است و نقل نجاشی(رحمة الله علیه) 11 دلیل بر این است که به این امر اعتماد داشتهاند.
اشکال دوم
در عبارت آمده بود «اصحاب ابن محبوب را در روایت از ابوحمزه متهم میکردند»؛ نهایت چیزی که از این عبارت استفاده میشود این است که ایشان از کسانی که مورد اتهام اصحاب بودهاند روایت نقل نمیکنند؛ ولی نمیتوان استفاده کرد که ایشان از افراد مجهول الحال یا افرادی که با وجود ضعف مورد اتهام خاصی از اصحاب نبودهاند روایت نقل نمیکند.
نتیجه
گر چه احمد بن محمد بن عیسی راوی بزرگ و دقیقی در امر روایت بوده است و روایت او از افراد، نوعی مدح به حساب میآمده است؛ ولی دلیلی بر وثاقت تمام مشایخ ایشان وجود ندارد مگر اینکه از کسی زیاد روایت نقل کند که این امر دلیل بر وثاقت آن شخص است.
---------------------------------------
1 . محمد فائزی، دانشآموخته مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام).
2. نجاشی، رجالالنجاشي ، 1365ش، ص82.
3. شیخ طوسى، فهرستالطوسي، 1420ق، ص60.
4. احمد بن حسين ابن غضائرى، الرجال، 1422ق، ج1، ص39.
5. علامه حلى، خلاصة حلي، 1411ق، ص14.
6. محقق خويى، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، 1413ق، ج1، ص66.
7. به عنوان نمونه رک: آیت الله شبیری زنجانی، کتاب حج، بیتا، ج ۸، صفحه۸۱.
8. ابن بابویه، كمال الدين و تمام النعمة، 1395ق، ج1، ص3.
9. و كان أبي يروي ...
10. مرحوم کشی، رجالالكشي، 1348ش، ص512.
11. نجاشی، رجالالنجاشي ، 1365ش، ص82.
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او
بسم الله الرحمن الرحیم
ملّت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبهی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّةالله ارواحنا فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض میکنم.
او نمونهی برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همهی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفهی او در همهی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّهی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثهی دیشب آلودند.
شهید سلیمانی چهرهی بینالمللی مقاومت است و همهی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همهی دوستان - و نیز همهی دشمنان- بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزهی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامهی مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.
ملّت ایران یاد و نام شهید عالیمقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.
سیّدعلی خامنهای
۱۳دیماه ۱۳۹۸
*****************************************************************************
پیام تسلیت حضرت آیت الله فاضل لنکرانی (دامت برکاته) به مناسبت شهادت سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی و همراهان مجاهدش
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
شهادت سردار بزرگ اسلام و ایران آقای حاج قاسم سلیمانی رحمة الله علیه و همراهان غیور و مجاهدش اگرچه حادثه ای بس ناگوار است و قلوب همه آزاد مردان و مجاهدان را جریحه دار نمود اما در واقع برگ زرینی در تاریخ جهاد و شهادت در اسلام است.
آمریکای جنایتکار و ترامپ خبیث با این ترور ناشیانه طبل زوال استکبار و آغاز رشد جهاد و فداکاری را در همه عالم به صدا درآوردند.
این شهید بزرگوار الگویی بس راسخ و موثر برای جوانهای منطقه و همه دلدادگان به راه مقاومت است.
این حادثه بزرگ را محضر مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و رهبری معظم انقلاب و همه ملت عظیم الشان ایران و مجاهدان در راه خدا و مجموعه معظم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جان برکفان سپاه قدس و خانواده های عزیز این شهیدان تبریک و تسلیت عرض مینمایم.
امید آنکه با این شهادت انگیزه دفاع از اسلام و مقابله با کفر جهانی خصوصا آمریکا در همه ملت ها افزون گردد و هرچه زودتر شاهد اضمحلال استکبار خصوصا اسرائیل غاصب باشیم. إن شاء الله
محمدجواد فاضل لنکرانی
13/10/98