نشانه ایمان
رضایت به قضای الهی
ادله اثبات ولایت فقیه (بخش اول ادله عقلی 1)
اخذ علم به حکم در موضوع حکمی دیگر
تبیین اقوال ناظر به حجیت قول رجالی
حجیت قول لغوی (بخش دومسیره معصومین)
چهل سالگی انقلاب
نشانه ایمان
عَن اَبی عَبدِاللهِ: انَّ المومِنَ اَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ إِنَّ زُبَرَ الْحَدِيدِ إِذَا دَخَلَ النَّارَ تَغَيَّرَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ ثُمَّ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَمْ يَتَغَيَّرْ قَلْبُهُ2
امام صادق میفرمایند: مؤمن سختتر از قطعه آهن است؛ زمانی که قطعه آهن در آتش داخل میشود، دگرگون میشود ولی مؤمن اگر کشته شود و سپس مثله شود و سپس کشته شود، قلبش (ایمانش) تغییر نمی کند.
عَن اَبی جَعفَرٍ: بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ لَقِيَهُ رَكْبٌ فَقَالُوا السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ مَا أَنْتُمْ فَقَالُوا نَحْنُ مُؤْمِنُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا حَقِيقَةُ إِيمَانِكُمْ قَالُوا الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ عُلَمَاءُ حُكَمَاءُ كَادُوا أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْحِكْمَةِ أَنْبِيَاءَ فَإِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَلَا تَبْنُوا مَا لَا تَسْكُنُونَ وَ لَا تَجْمَعُوا مَا لَا تَأْكُلُونَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. 3
امام محمد باقر میفرماید: در بین بعضی از سفرهای پیغمبر اکرم، سوارانی با ایشان ملاقات کردند. پس گفتند: السلام علیک یا رسول الله؛ پیامبر فرموند: شما از کدام صنف مردم هستید؟ عرض کردند: ای پیامبر خدا! ما از مؤمنانیم. فرمود: حقیقت ایمان شما چیست؟ عرضه داشتند: رضا به قضای الهی و واگذاری امور به خداوند و تسلیم بودن در مقابل دستورات خدا. پس حضرت فرمودند: علمایی که حکیماند، در حکمت نزدیک است که به درجه انبیا برسند؛ پس اگر راست میگویید، چیزی را که نمیخواهید در آن سکونت کنید، نسازید و چیزی را که نمیخواهید بخورید، جمع نکنید و تقوای خدایی را پیشه کنید که بازگشتتان به سوی اوست.
---------------------------------------
1. مهدی شعبانی، دانشپژوه بخش فقه و اصول مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. علامه مجلسی، بحار الأنوار، 1403 ق، ج64، ص304.
3. مرحوم كلينى، الكافي، 1407ق، ج2، ص53.
رضایت به قضای الهی
قَالَ الصَّادِقُ: «ثَلَاثَهٌ مَنْ تَمَسَّكَ بِهِنَّ نَالَ مِنَ الدُّنْيَا وَ الآخِرَهِ بُغْيَتَهُ؛ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ وَ رَضِىَ بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ أَحْسَنَ الظَّنَّ بِاللَّهِ»2
سه موضوع است كه اگر كسى اين سه را در خودش ايجاد كند و نسبت به آنها مداومت داشته و آنرا رها نسازد، به تمام خواستههای دنيا و آخرت خود مىرسد:
1. چنگ زدن به ريسمان الهى
2. خشنود بودن به قضا و تقدير الهى
3. حسن ظنّ داشتن به خدا.
«رَضِىَ بِقَضَاءِ اللَّهِ» يعنى چه؟ رضايت به آنچه خداوند متعال براى او مقدّر كرده است از فقر و غنا، سلامتى و بيمارى، گشايش و تنگدستى، سختى و آسانى، پُستها و مقامهای بالا و پايين. حضرت باقرالعلوم به جابر فرمود: اى جابر! تو به چه مقامى رسیدهای؟ جابر گفت: من به حدى رسيدهام كه بيمارى را بيشتر از صحت دوست دارم و به فقر بيش از غنا علاقه دارم و... ! حضرت فرمود: ما كه چنين نيستيم! جابر بسيار تعجب كرد! عرض كرد: شما چگونه هستيد؟! امام فرمود: آنچه خداوند متعال براى ما بخواهد ما آن را دوست داريم. اگر خداوند بيمارى را بخواهد ما آن را دوست داريم. اگر خداوند صحت را بخواهد ما صحت را میپسندیم. اگر خداوند فقر را خواست، ما فقر را دوست داريم و اگر خدا غنا را بخواهد، ما غنا را دوست داريم؛ نه اینکه اگر خدا صحت را خواست، ما مرض را دوست داشته باشيم و... .
واقعاً كلام عجيبى است! حضرت باقر بالاترين مرتبه عرفان را به جابر تعليم فرمود. اول اینکه بدانيم كسى كه براى ما تصميم میگیرد، داراى علم كافى نسبت به مصالح ما است. دوم اینکه تصمیمگیرنده، داراى قدرت مطلقه و توانايى كامل است. سوم اینکه چنين تصمیمگیرندهای، بخل نورزيده و آنچه را كه به مصلحت ما بوده مقدر فرموده است؛ آرى! اگر نقصى مشاهده میشود نقص در قابل است نه در فاعل.
---------------------------------------
1. برگرفته از کتاب اخلاق فاضل (سلسله درسهای اخلاقی، اعتقادی آیت الله العظمی فاضل لنکرانی)، صص 54-56؛ به تلاش مصطفی نیکزاد آملی.
2. ابن شیبه حرانی، تحف العقول، 1404ق، ص 316.
ادله اثبات ولایت فقیه (بخش اول ادله عقلی 1)
در یک تقسیم کلی، دلايلى كه براى اثبات نظریه ولایت فقیه اقامه شده است، به دو دسته دلایل: عقلى و نقلى تقسيم مىگردد. در این بخش، اولین دلیل عقلی مثبِت نظریه ولایت فقیه بیان میگردد.
دلیل اول: ضرورت حکومت در جامعه و أقربیت حکومت ولی فقیه به حکومت مطلوب (حکومت معصوم)
مهم ترین دلیل عقلی که مثبت حکومت ولایت فقیه است، در قالب مقدمات ذیل قابل تبیین است:
اول. براى تأمين مصالح فردى و اجتماعى بشر و جلوگيرى از هرج و مرج و فساد و اختلال نظام، وجود حكومت در جامعه، ضرورى است.
دوم. حکومت مطلوب، حكومتى است كه معصوم در رأس آن باشد و جامعه را اداره كند.
سوم. هنگامی که تأمين یک مصلحت ضروری در حدّ مطلوب آن ميسّر نباشد، عقل حکم میکند که نزدیکترین مرتبه به آن تأمين گردد.
چهارم. أقربيت يك حكومت به حكومت معصوم تنها با وجود سه ویژگی محقق میشود: نخست؛ علم به احكام اسلامی (فقاهت)؛ دوم؛ شايستگى روحى و اخلاقى مقابله با هواهاى نفسانى، تهديدها و تطميعها (تقوا) و سوم؛ توانایی بالای مديريت جامعه است که مورد اخیر نیز البته وابسته به خصلتهایی چون درك سياسى و اجتماعى مطلوب، شجاعت لازم در برخورد با دشمنان و تبهكاران و حدس صائب در تشخيص اولویتها میباشد.
بر اساس این مقدمات، عقل در مییابد که در زمان فقدان حکومت معصوم كسى بايد زعامت و پيشوايى جامعه را عهدهدار شود كه بيش از سايرین واجد این شرايط باشد تا با قرار گرفتن در رأس حكومت، اركان آن را هماهنگ نموده و بهسوی كمال مطلوب سوق دهد و این فرد كسى جز فقيه جامعالشرایط نیست. اكنون ادله لزوم مقدمات فوق بیشتر تبیین میشود.
مقدمه اول: ضرورت تشکیل حكومت در جامعه
«ضرورت تشکیل حكومت براى اداره یک جامعه» اصلی عقلانی- عقلایی است که مورد قبول اكثريت قاطع انديشمندان علوم سياسى قرار دارد و تنها آنارشيستها و ماركسيستها در آن مناقشاتی کردهاند. تردیدی نیست که دین نیز این مهم را تأیید کرده و بر ضرورت حکومت در جامعه صحه گذارده است. در روایتی از امیرالمؤمنین على آمده است: «لاَبُدَّ لِلْنَّاسِ مِنْ اَمِيرِ بَرٍّ اَوْ فَاجِر؛ وجود حاكمی براى مردم چه نیکوکار و عادل، چه ستمگر و زشتکار، لازم است».2
مقدمه دوم: حکومت معصومین مطلوبترین نوع حکومت
به اعتقاد ما شيعيان، معصومین از علم لدنّی به مصالح عباد و عصمت الهی از گناه و حتی خطا و سهو برخوردارند و لذا بالاترين صلاحيت برای به عهده گرفتن امر حكومت را دارا میباشند؛ حاكمان و فرمانروايان يا به خاطر منافع شخصى و شهوانى خود ممكن است از مسير حق و عدالت منحرف شوند و جامعه را فاسد نمایند و يا آنکه در اثر عملكرد سوء و جهل و اشتباه در تصمیمات، موجبات فساد مصالح جامعه را فراهم كنند که هیچ یک از این امور، در معصوم جایی ندارد. ويژگى عصمت، ريشه در علم و بصيرت كامل و وافرى دارد كه معصوم از آن برخوردار است. در حقیقت، معصوم انسان کاملی است كه با برخوردارى از عقل و علمى كه در سر حدّ كمال است عمداً و یا سهواً در دام هيچ گناه و اشتباهى گرفتار نمىشود. با چنين وضعى عقل هر عاقلى تصديق خواهد كرد كه حكومت چنين فردى داراى تمامى مزاياى يك حكومت ایدهآل و مطلوب خواهد بود و بالاترين مصلحت ممكن را براى جامعه تأمين و تحصيل مىنمايد.
مقدّمه سوم: لزوم تأمین مصلحت أقرب به حکومت معصوم
براى توضيح اين مقدمه مناسب است از دو مثال استفاده كنيم:
مثال اول: ده نفر انسان ممتاز و برجسته كه وجود هر يك براى جامعه بسيار مفيد است، در حال غرقشدن هستند و فقط مىتوانيم جان هفت نفر از آنها را نجات دهيم و سه نفر ديگر غرق خواهند شد. در چنين وضعيتى عقل سليم به حكم قطعى میگوید اگر نجات جان همه ده نفر (مصلحت تام و كامل) ممكن نيست، بايد براى نجات جان همه هفت نفر باقیمانده (نزدیکترین مرتبه به مصلحت تامّ و كامل) اقدام كنيم و مجاز نيستيم حتى يك نفر را كنار بگذاريم؛ تا چه رسد به اینکه بخواهيم مثلاً پنج يا شش نفر ديگر را هم به حال خود رها كنيم و براى نجات جان آنان هيچ اقدامى ننماييم.
مثال دوم: فردی در دريا مورد حمله كوسه واقع شده که اگر کمکش نکنیم خواهد مرد و اگر موفق شويم او را نجات دهيم تنها دچار نقص عضو خواهد شد. در اين صحنه عقل قطعاً حكم مىكند كه گرچه يقيناً دچار نقص عضو خواهد شد اما میتوان جان او را نجات داد و لذا بايد براى نجات جانش اقدام كنیم. حكم عقل در هر دو مثال در واقع بر مبناى يك قاعده كلّى مورد قبول عقل است؛ همان قاعدهاى كه مقدمه سوم استدلال ما را تشكيل مىدهد: «هنگامی که تأمين و تحصيل يك مصلحت لازم و ضرورى در حدّ مطلوب و ایدهآل ميسّر نباشد بايد نزدیکترین مرتبه به حدّ مطلوب را تأمين كرد» بحث فعلى ما هم يكى از مصاديق همين قاعده كلى است. توضیح آنکه مصلحت وجود حكومت، يك مصلحت ضرورى است که حدّ مطلوب آن، در حكومت معصوم تأمين مىشود؛ امّا زمانی كه عملاً دسترسى به معصوم و حكومت او نداريم و تأمين اين مصلحت در حدّ مطلوب اوّلى و ایدهآل میسّر نيست، بايد به دنبال نزدیکترین حكومت به حكومت معصوم و نزدیکترین مصلحت به مصلحت ایدهآل باشيم.
مقدمه چهارم: لزوم تشخیص ملاک های اقربیت به حکومت معصوم و پایبندی به آن
تردیدی نیست که آنچه موجب تأمين بالاترين مرتبه مصلحت حكومت در حكومت معصوم مىشود، ویژگیهای جسمى، ظاهرى، خانوادگى و... معصوم نیست بلکه اولا آگاهى كامل و همه جانبه ایشان نسبت به دین و احكام شریعت اسلامى است كه بر اساس آن مىتواند جامعه را در مسير صحيح اسلام و ارزشهای اسلامى هدايت کند؛ ثانیا، مصونيت صد در صد او از هرگونه فساد و لغزش و گناه و منفعتطلبی و... است. ثالثا، بصيرت و درك جامع و كامل و مهارتى است كه در مورد شرايط اجتماعى و تدبير امور مربوط به جامعه دارد. بنابراين، وقتى مىگوييم بايد به دنبال نزدیکترین حكومت به حكومت معصوم باشيم، اين حكومت، حكومتى است كه در رأس آن شخصى باشد كه از نظر اين ویژگیها در مجموع، بهترين و بالاترين و نزدیکترین فرد به معصوم باشد؛ و چون در ميان اين سه ويژگى، يكى از آنها آگاهى و شناخت نسبت به احكام اسلامى است قطعاً اين فرد بايد فقيه باشد؛ زيرا كسى كه بتواند از روى تحقيق بگويد احكام و معارف اسلام چيست همان فقيه است.
البته فقاهت هم بهتنهایی كافى نبوده و برخوردارى از دو ويژگى ديگر يعنى تقوا و کارایی در مقام مديريت جامعه نيز ضروری است. این همان چیزی است که از آن به فقیه جامع الشرایط برای تصدی حکومت یاد میکنیم و اوست كه حقّ حاكميت دارد و با وجود چنين كسى در ميان جامعه، حكومت و حاكميت ديگران مجاز و مشروع نيست.
---------------------------------------
1. عبدالناصر جلالیان، دانشپژوه مرکزفقهی ائمه اطهار .
2. نهجالبلاغه، خطبه 40.
اخذ علم به حکم در موضوع حکمی دیگر
اگر علم به یک حکم، موضوع حکم دیگری قرار گیرد، چهار فرض قابل تصور است؛ زیرا رابطه این دو حکم با یکدیگر یا تخالف یا تضاد یا تماثل و یا اتحاد است. قسم اول قطعاً مشکلی ندارد؛ مثل اینکه قطع به وجوب روزه، موضوع وجوب نماز باشد. قسم دوم قطعا محال است؛ مثل اینکه شارع بگوید در صورت علم به حرمت شرب خمر، شرب خمر بر تو حلال است! زیرا موجب اجتماع ضدین در موضوع واحد است. 2 قسم سوم که قطع به حکم، موضوع حکم مماثل قرار گیرد، محال است؛ مثل این که شارع بگوید اگر قطع به حرمت خمر پیدا کردی، آن خمر به حرمتی که برای بار دوم جعل شده است و نفس حرمت مربوط بر ذات خمر نیست، حرام است؛ این قسم محال است؛ زیرا موجب اجتماع دو حکم مماثل(مثلین) در موضوع واحد میشود که مانند اجتماع ضدین ممتنع است. 3 قسم چهارم که علم به یک حکم، موضوع خود آن حکم قرار بگیرد، معروف است که این قسم نیز محال است چون مستلزم دور است؛4 لکن به نظر میرسد باید در اینجا تفصیلی داد و حکم دو صورت را از هم تفکیک نمود: تفکیک صورت نخست یعنی اخذ علم به مجعول در موضوع مجعول از صورت دوم یعنی اخذ علم به مجعول به عنوان حاکی از جعل در موضوع.
صورت اول: اخذ علم به مجعول در موضوع مجعول
اگر علم به مجعول، در موضوع مجعول اخذ شود یا به عبارت دیگر علم به حکم فعلی در موضوع حکم فعلی اخذ شود. این فرض محال است؛ مثل آن که مولا بگوید نماز واجب است بر کسی که بداند نماز بر او واجب است؛5چون مراد از این که بداند و علم پیدا کند یا علمِ مصیب به واقع است یا مطلق علم؛ اگر مراد، علمِ مصیب باشد، از قبیل «توقف الشیء علی نفسه» میشود؛ چون این گونه میشود که نماز واجب است بر کسی که نماز بر او واجب است و آن را میداند و به عبارت دیگر وجوب نماز بر این شخص متوقف است بر وجوب نماز بر وی! البته مراد از فعلیت به نظر مرحوم نائینی حکم فعلی است که به معنای تحقق الموضوع در خارج است. لذا در نظر ایشان، حکم فعلی یعنی حکمی که بعد از وجود موضوع فعلی میشود لکن بنا بر مبنای مرحوم آخوند که حکم فعلی را به معنی انقداح اراده و کراهت در نفس مولی میداند مسلماً اشکالی در بحث نداریم؛ یعنی مولا میتواند بگوید که اراده لزومیه من در عمل به این قانون در حق کسانی است که علم به آن پیدا کنند هر چند این مطلب فقط در احکام تکلیفیه جاری خواهد بود نه احکام وضعیه. اگر هم مراد، مطلق علم (اعم از مصیب و غیر آن) باشد؛ یعنی نماز واجب است بر کسی که قطع به وجوب نماز پیدا کند، این فرض دیگر مستلزم دور نیست لکن خلف به نظر قاطع است؛ چون شخص قاطع، واقع را با قطع نظر از قطع خودش ثابت میبیند که دارد به آن قطع مییابد لذا اگر به شخصی بگویند تا قطع به وجوب نماز پیدا نکنی نماز بر تو واجب نمیشود ممکن نیست قطع به وجوب نماز پیدا کند؛ زیرا کسی یقین به وجوب نماز پیدا میکند که وجوب نماز را بر خودش با صرف نظر از یقین و قطع خود ثابت میبیند.
صورت دوم: اخذ علم به مجعول به عنوان حاکی از جعل در موضوع
صورت دوم صورتی است که علم به خطاب، حاکی از جعل در موضوع اخذ شود. این صورت، محال نیست؛ مثل اینکه شارع بگوید: «تجب الصلاه علی من علم بهذا الخطاب»؛ زیرا وقتی شارع جمله مزبور را گفت کسی که مثلاً عالم به زبان عربی و ... باشد علم به خطاب پیدا میکند. لذا مقام، نظیر جایی است که مولا بگوید «من سمع کلامی هذا یجب علیه الحج». درنتیجه وجوب نماز بر هر مکلفی ولو متوقف بر علم وی به خطاب است؛ لکن علم وی به خطاب، متوقف بر وجوب نماز بر وی نیست؛ بلکه متوقف بر آن است که این خطاب که متکفل بیان یک قضیه حقیقیه است، وجود داشته باشد؛ چنان¬که وجود این خطاب نیز متوقف بر وجود موضوع حکم (شخص خارجی عالم به خطاب) نیست؛ بلکه متوقف بر لحاظ و فرض وجود وی است. لذا ممکن است شارع جعلی بکند که هیچگاه در خارج موضوع آن محقق نشود؛ مثل اینکه بگوید: «السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما» و هیچگاه در خارج، دزدی و سرقتی محقق نشود؛ ولی جعل شارع است و محذوری هم ندارد. این مطلب در لا به لای کلمات اعلام، دیده میشود هرچند کمتر به صورت مستقل به آن پرداخته شده است. به عنوان نمونه استدلال مرحوم آیت الله خویی در استحاله اخذ علم به حکم در موضوع آن به نکته فعلیت است. چنان¬که مرحوم روحانی نیز اشاره کرده که تقریب دور در مورد حکم فعلی متحقق تمام است. آیت الله صدرنیز اشارهای به این مهم دارند. 6
---------------------------------------
1 . محمد جواد صفایی، دانش¬پژوه مرکز فقهی ائمه اطهار؛ برگرفته از درس خارج اصول استاد شهیدی با اضافات.
2 . البته در صورتی که در همان حالی که حرمت وجود دارد، حلیت به آن اضافه شود و الا اگر از قبیل تبدل حکم باشد محذوری ندارد.(مرتضى حسينى فيروزآبادى، عنایة الاصول، 1400ق، ج3، ص40)
3 . برخی در این قول با صاحب کفایه مخالفت کردهاند.(محقق خوئی، مصباح الاصول، 1422ق، ج1، ص48؛ محمد روحانی، منتقی الاصول، 1413ق، ج4، ص91 و ...)و برخی از ایشان دفاع کردهاند.(شهید صدر، بحوث فی علم الاصول، 1417ق، ج4، ص100)
4 . آخوند خراسانی، کفایة الاصول، 1409ق، ص 266؛ البته تقریبهای متعددی برای بیان وجه دور ذکر شده است (محمد روحانی، منتقی الاصول، 1413ق، ج4، صفحه87 به بعد)
5 . اجماع و اطلاقات هم در مقام وجود دارد و نفی احتمال اخذ علم به جعل در موضوع مجعول میکند؛ لکن در برخی موارد دلیل داریم مثل شرطیت استقبال قبله در تذکیه که مختص به عالمین به این حکم است لذا در مورد جاهل به این حکم، استقبال قبله در مورد وی لابشرط است. (امام خمینی، تحریر الوسیله، بی¬تا، ج2، ص148؛ محقق خوئی، منهاج الصالحین، 1410ق، ج2، ص338 و ...) یا مسئله وجوب قصر و وجوب جهر و اخفات (محقق خوئی، مصباح الاصول، 1422ق، ج1، ص589؛ شهید صدر، بحوث في علم الأصول، 1417ق، ج4، ص104) هرچند برخی از این مثالها توجیهاتی دارند (موسوعة الامام الخوئی، 1418ق، ج20، ص384) که آنها را از محل بحث خارج میکند که فعلاً محل کلام نیست.
6. محقق خوئی، مصباح الاصول، 1422ق، ج1، ص47؛ محمد روحانی، منتقی الاصول، 1413ق، ج4، ص89؛ شهید صدر، بحوث في علم الأصول، 1417ق، ج4، ص105.
تبیین اقوال ناظر به حجیت قول رجالی
از مباحث بسیار مهم و کاربردی در زمینه اعتبار سنجی احادیث، بحث از مدرک و مبنای حجیت قول رجالیان در توثیق راوی یا راویان حدیث است. راهکارهایی برای اثبات وثاقت یک راوی ذکر شده است که عمده آن، توثیق رجالی است اما سؤال مهم آن است که به چه دلیل توثیقات ایشان، در نزد علما از اعتبار برخوردار است؟ به اجمال، وجوه و اقوالی که در حجیت قول رجالی بیان شده است، عبارت است از:
1- شهادت و حجیت بینه (خبر دو عادل)؛ 2- حجیت قول اهل خبره؛ 3- حصول اطمینان از قول رجالی؛ 4- حجیت خبر ثقه واحد در موضوعات؛ 5- اعتبار مطلق ظن بنابر قول به انسداد؛ 6- حجیت شهادت عقلایی. این نوشتار با رویکرد توصیفی به این موضوع، به تبیین این وجوه و اقوال پرداخته و نقد و بررسی را به مقام دیگری وا میگذارد.
1- شهادت و حجیت بینه (خبر دو عادل)
شیخ حسن بن زینالدین، صاحب منتقی الجمان از قائلین به این مبنا است2 که قول رجالی از باب شهادت معتبر است؛ مانند اینکه اگر دو عادل نزد حاکم شهادت دهند که خانهای به فردی تعلق دارد، قولشان از باب حجیت شهادت حجت است؛ همچنین است قول رجالی. این مبنا چند تالی به شرح ذیل دارد:
الف) از شروط پذیرفته شدن قول شاهد آن است که شاهد زنده باشد که لازمه آن، عدم پذیرش شهادت امثال مرحوم نجاشی و شیخ طوسی است.
ب) از شروط قبول قول بینه آن است که دو نفر (تعدد) باشند و شهادت هرکدام به تنهایی پذیرفته نیست.
ج) شهود باید شیعه دوازده امامی باشند که در این صورت توثیقات امثال بنی فضال که فطحی مذهب هستند، معتبر نخواهد بود.
د) شهادت باید از روی حس باشد.
ه) به فتوای مشهور، حجیت قول بینه مختص باب ترافعات است و نمیتوان آنرا در غیر آن جاری کرد.
2- حجیت قول اهل خبره
به این بیان که همان طور که قول دلّال که از اهل خبره است در قیمتی که معین میکند حجت است، قول رجالی در تعیین وثاقت یا عدم وثاقت راویان حدیث، به جهت خبره بودن وی حجت است؛ پشتوانه این وجه، سیره عقلاست که در امور مهم به اهل خبره مراجعه میکنند.
3- حصول اطمینان از قول رجالی
از آنجا که به دلیل سیره عقلا که ردعی هم از جانب شارع نسبت به آن ثابت نشده است، اطمینان معتبر است، قول رجالی نیز اگر موجب اطمینان (اعم از شخصی یا نوعی بنابر اختلاف مبانی) گردد، معتبر است.
از قائلین به این مبنا، استاد سید علی رضا حسینی شیرازی میباشند؛ ایشان معتقدند با تأمل دقیق در سیر بحثهای اعتبار سنجی و لحاظ رفتار اصحاب با راویان و احادیث و ریزبینیهای کمنظیرشان در گزینش احادیث صحیح و نپذیرفتن آموزههای غالیانه و طرد و ردّ راویان ضعیف یا متهم به غلو، بیتوجهی کامل به راوی ضعیف و اخراج و تبعید و یا حتی اقدام به قتل آنها و نیز عرضه احادیث مشکوک به امام و... باید توثیقات رجالیان را پذیرفت؛ چراکه قطعاً مفید اطمینان و وثوق میباشند. 3
4- حجیت خبر ثقه واحد در موضوعات
تقریب این وجه آنکه سیره عقلا، تمسک به خبر ثقه در همه عرصهها بوده و این سیره مختص احکام نمیباشد، بنابراین همان گونه که خبر ثقه در احکام حجیت دارد، در موضوعات نیز حجت خواهد بود. برخی از قائلین به این سیره روایاتی را مطرح میکنند و آنها را شاهد و مؤید بر سیره مورد ادعا میدانند از جمله خبر مجمع الفضائل که امام حسن عسکری فرمودند: «الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ؛ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي، فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ و مَا قَالَا لَكَ، فَعَنِّي يَقُولَانِ؛ فَاسْمَعْ لَهُمَا و أَطِعْهُمَا؛ فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ.» 4 همچنین پاسخ امام علی بن موسی در خبر عبدالعزیز بن المهتدی و الحسن بن علی بن یقطین: «قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَا أَكَادُ أَصِلُ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي، أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَمْ.»5 البته مناقشات فراوانی در سیره مورد ادعا و همچنین روایات مذکور وجود دارد که در این مجال نمیگنجد. به هر حال واضح است که بنابر این مبنا دیگر لازم نیست رجالی متعدد، عادل و زنده باشد.
مرحوم آیت الله خویی و عدهای از شاگردانشان قائل به این مبنا بودند؛ ایشان در مقدمه دوم کتاب معجم رجال الحدیث تحت عنوان «بماذا تثبت الوثاقة أو الحسن»، چهار مورد را بیان میدارند که دومین آنها عبارت است از «نص احد الأعلام المتقدمین». ایشان در پاسخ این اشکال که میگوید لازمه اعتبار خبر ثقه در موضوعات آن است که «عن حسٍ» باشد میفرمایند که این اخبار و تنصیص رجالی، دارای مبادی قریب به حس است؛ به بیان دیگر آنکه با واسطه منتهی به حس است. 6
5- اعتبار مطلق ظن بنابر قول به انسداد
حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانیحفظهالله معتقد به این مبنا میباشند، ایشان بر این باورند که مسیر استنباط اغلب احکام فقهی از راه سنت و رجوع به اخبار و احادیث و طریق پذیرش این اخبار منحصر در احراز وثاقت راویان آنها است. ایشان انسداد صغیر را با سه مقدمه تقریب فرمودهاند:
الف: ما به وجود تکالیف علم اجمالی داریم و از طرفی، طریق دستیابی به این احکام همان احادیث معصومین است که راه علمی برای توثیق و تضعیف راویان آنها بر ما بسته است.
ب: احتیاط در همه احکام شرعی نیز یا متعذّر است؛ زیرا به اختلال نظام اجتماعی میانجامد و یا متعسّر که دلیل نفی عسر و حرج محکَّم خواهد بود.
ج: به هر آنچه مفید ظن و گمان است عمل کنیم؛ یعنی بعد از رجوع به اقوال رجالیها و توصیفات آنان در مورد روات، ظن ما به هر طرف که مایل شد به همان عمل کرده و ترتیب اثر دهیم و به تعبیر دیگر آنکه به حکم عقل عملی، در فرض عدم امکان دستیابی به یقین و اطمینان به وثاقت راوی، چارهای جز پذیرش گمان حاصل از توثیق بدون معارض رجالیان وجود ندارد. 7
6- حجیت شهادت عقلایی
آیت الله شیخ محمد باقر ایروانی در تقریب این مبنا میفرمایند که ما با دو امر مواجه هستیم؛ یکی شهادت ثقه و دیگری اخبار ثقه؛ و سیره عقلا منعقد است بر پذیرش شهادت شخص ثقه بدون پیگیری از مدرک و مستند آن شهادت و فرقی در این عمل عقلا بین اینکه شاهد زنده باشد یا خیر و همچنین یکی باشد یا متعدد، وجود ندارد و از آنجا که ردعی از این سیره از جانب شارع، احراز نشده است، به حجیت آن پی میبریم.
نکته مهم آنکه عقلا شهادت ثقه را میپذیرند مشروط به آنکه احتمال (احتمال معتدبه) استناد آن شهادت به حس وجود داشته باشد.
دو سؤال در اینجا مطرح میشود که اولاً تفاوت این شهادت با شهادتی که در مبنای اول ذکر شد چیست؟ و ثانیاً آنکه چه فرقی میان اخبار ثقه و شهادت ثقه وجود دارد؟
ایشان در پاسخ از پرسش اول میگویند که شهادت ذکرشده در وجه اول ناظر به معنای شرعی آن واژه است (شهادت فقهیه) که قوامش به تعدد بینه و زنده بودن و عدالت آنها است، اما شهادت در این مبنا ناظر به معنایی دیگر است که سیره عقلا بر آن منعقد شده است و آن عبارت است از پذیرش شهادت شخص مورد اعتماد (ثقه) و لو اینکه عادل و زنده هم نباشد. (شهادت عقلاییه)
در پاسخ به سؤال دوم فرمودهاند که آنچه در اخبار ثقه مورد لحاظ است، صرف ناقل بودن اوست؛ بدون آنکه خود او قائل به آن خبر باشد. درحالیکه آنچه در شهادت ثقه مورد لحاظ است، نقل اوست همراه با اعتقاد وی به مفاد آن گزارش و ترتیب اثر طبق آن؛ بنابراین گاهی شخص ثقه، گزارش از وثاقت دیگری میدهد بدون اعتقاد به آن و گاهی گزارشش همراه با اعتقاد او به وثاقت آن راوی است که اولی تحت عنوان اخبار ثقه و دومی ذیل عنوان شهادت ثقه قرار میگیرد. 8
---------------------------------------
1. سید محمد حسین میر شاه ولایتی، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح والحسان، 1362ش، ج، ص16.
3. سید علی رضا حسینی شیرازی، اعتبار سنجی احادیث شیعه، 1397ش، ص488.
4. مرحوم کلینی، الکافي، 1429ق، ج2، ص126.
5. مرحوم کشی، اختیار معرفة الرجال، 1404ق، ص490.
6. مناقشاتی در مبنای مرحوم خوئی و شاگردانش وجود دارد که برای اطلاع از آنها میتوان به کتاب اعتبار سنجی احادیث شیعه تألیف استاد حسینی شیرازی مراجعه کرد.(اعتبار سنجی احادیث شیعه، 1397ش، ص482)
7. سید علی رضا حسینی شیرازی، اعتبار سنجی احادیث شیعه، 1397ش، ص487.
8. باقر ایروانی، دروس تمهیدیة في القواعد الرجالیة،1431ق، صص195- 196.
حجیت قول لغوی (بخش دومسیره معصومین)
در بخش اول از این مقاله (منتشر شده در شماره پیشین)، در اثبات حجیت قول لغوی به بیان دو دلیل یعنی سیره عقلا و انسداد پرداختیم و اکنون قصد داریم به تبیین دلیل سوم یعنی سیره معصومین در توجه به معانی لغوی و تبیین آن، بپردازیم. بایسته توجه آنکه ائمه در بسیاری از موارد، به عنوان یک لغت شناس فصیح، خود به تبیین آن پرداختهاند. 2 در ذیل به برخی از این موارد، اشاره میشود:
1- امیرالمؤمنین علی به تبیین وجوه مختلف واژه «ضلالت» در مواضع مختلف از آیات قرآن میپردازد؛ آنجا که میفرماید: «فَمَعْنَى الضَّلَالَةِ عَلَى وُجُوهٍ فَمِنْهُ مَا هُوَ مَحْمُودٌ وَ مِنْهُ مَا هُوَ مَذْمُومٌ وَ مِنْهُ مَا لَيْسَ بِمَحْمُودٍ وَ لَا مَذْمُوم... .» 3
2- امیرالمؤمنین علی در تبیین لغت «مسجور» در آیه «وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُور»4 میفرماید: «الْمَسْجُورُ الْمُوقَدُ».5
3- محمّد بن مسلم می گويد امام صادق در تفسير فرموده خداوند عزّ و جلّ: «ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ»6 فرمودند: مردم جاهليت به ماده شترى كه دو قلو مىزائيد به هم پيوسته مىگفتند (بالغ شده)، و كشتن و خوردنش را حلال نمىدانستند، و چون ده بار مىزاييد، آن را «سائبه» مىدانستند و سوارى و باربرى و خوردن گوشت و شير آن را بر خود حلال نمىپنداشتند، و «حامّ»، شتر نرى بود كه بر ماده مىجهيد كه آن را هم حلال نمىدانستند و خداوند اين آيه را نازل فرمود: كه او هيچ كدام از اينها را حرام نساخته است. 7
4- عبد الخالق از امام صادق روايت کرده که حضرت در تفسير آیه: «وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً»8 (كسى را كه بخواهد گمراه «رها» كند، سينهاش را از پذيرفتن ايمان تنگ و فشرده مىكند) فرمودهاند: سينه گاهى تنگ مىشود ولى روزنهای دارد كه از آن مىشنود و مىبيند و «حرج» نهايت تنگى و به هم چسبيدگى است، كه هيچ روزنهاى ندارد كه به وسيله آن بشنود و ببيند. 9
5- در روایتی دیگر از امام صادق درباره قول خداوند عزّ و جلّ: «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى»10 (همانا او بر نهان و بر مخفىترين امور جهان كاملا آگاه است) نقل شده است که امام در پاسخ فرمودند: «سرّ» آن چيزى است كه به اختيار خود در ضميرت پنهان مىدارى و «أخفى» آن است كه زمانى در خاطرهات بوده و بعد آن را از ياد بردهاى. 11
6- يكى از اصحاب میگويد: امام صادق در معناى قول خداوند عزّ و جلّ: «عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ»12 (كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است) فرمود: غيب، آن چيزى است كه نبوده است، شهادت، چيزى است كه بوده است. 13
7- ربيع بن مسلم میگويد: از موسى بن جعفر شنيدم در پاسخ شخصى كه از ایشان پرسيد «الصّمد» يعنى چه؟ فرمود: «صمد» آن چيزي است كه جوف ندارد (ميان تهى نيست). 14 این بدان معناست که در ذات خود بینیاز است.
8- ابراهيم بن عبد الحميد از امام موسى كاظم روايت نموده كه شخصى خدمت پيغمبر رسيد و عرض كرد: اى پيغمبر خدا به اين پسرم نوشتن را ياد دادهام، اكنون او را به چه شغلى بگمارم؟ فرمود: به هر كارى كه مايلى او را مشغول ساز، مگر بر پنج شغل سيّائى، زرگرى، قصّابى، گندم فروشى، و برده فروشى. عرض كرد: يا رسول اللَّه! «سيّاء» چيست؟ فرمود: كسى كه كفن فروشى كند، و آرزوى مردن افراد امّت من را بكشد (تا كفنهايش به فروش رسد) در صورتى كه من يك نوزاد از امّت خودم را بيشتر از آنچه آفتاب بر آن مىتابد دوست مىدارم. 15
با توجه به این روایات میتوان به آسانی دریافت که ائمه معصومین خود در موارد لزوم متولی تبیین معانی الفاظ بوده و به عنوان یک عرب فصیح، به تشریح معانی الفاظ پرداختهاند. در تأیید توجه خاص ائمه معصومین به حفظ معانی لغوی و انتقال صحیح آن به مخاطبین در فهم معنای آیات و روایات، همین بس که واضع علم نحو أمیرالمؤمنین علی است و عبارات مختلفی از ایشان در تدوین این شاخه مهم از علوم لغوی بیان شده که گواه راستین بر این مطلب است. در این باره شارح بزرگ نهجالبلاغه میرزا حبیب الله هاشمی خویی معروف به امین الرعایا میفرماید: «علما بر این که واضع و مخترع علم نحو امیرالمؤمنین است اتفاق نظر دارند؛ چنانچه در أمالی از ابو الأسود دؤلی نقل شده که بر امیرالمؤمنین علی داخل شدم، ایشان را دیدم که در حال تفکر است، از امام پرسیدم درباره چه چیزی تفکر میکنی یا امیرالمؤمنین؟ امام پاسخ دادند من گویش خاصی را در مورد این (کلمه) در شهر شما شنیدهام؛ لذا تصمیم گرفتم کتابی در مورد اصول و قواعد زبان عرب بنویسم. گفتم اگر این کار را انجام دهید ما را زنده نگاه داشتهاید و لغت عرب در بین ما باقی خواهد ماند. پس از سه روز نزد ایشان بازگشتم؛ امام کتابی را نزد من گذاشت که در آن نوشته شده بود: «بسمالله الرّحمن الرّحيم الكلام إسم و فعل و حرف فالإسم ما أنبأ عن المسمّى و الفعل ما أنبأ عن حركة المسمّى و الحرف ما أنبأ عن معنى ليس بإسم و لا فعل» سپس امام فرمودند تو نیز جستجو کن و هر آنچه که دست یافتی به این کتاب اضافه کن. ابو الأسود گفت من نیز مواردی را جمع آوری کرده و خدمت امام عرضه کردم، از جمله این موارد حروف ناصب بود که به «إنّ و أنّ و ليت و لعل و كأنّ» اشاره کرده بودم و «لكنّ» را ذکر نکرده بودم. امیرالمؤمنین فرمودند چرا «لکنّ» را ذکر نکردی؟ گفتم آنرا جزء حروف ناصب به حساب نیاوردم. امام فرمودند «لکنّ» از حروف ناصب است، آنرا به حروف ناصب اضافه کن.» 16
---------------------------------------
1. امیرحسین ایمانیمقدم، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. تبیین معانی لغوی الفاظ قرآنی و روایی، به تبع ائمه هدی، از سوی اصحاب نیز به عنوان شیوهای در تدوین کتب خاص با عنوان: «غریب القرآن» و «غریب الحدیث» مورد استفاده قرار گرفته است.
3. علامه مجلسی، بحار الأنوار، 1403ق، ج90، ص15.
4. سوره مبارکه طور، آیه شریفه 6.
5. علامه بحرانى، البرهان في تفسير القرآن، 1415ق، ج5، ص177.
6. سوره مبارکه مائده، آیه شریفه 103.
7. ابن بابويه، معاني الأخبار ( ترجمه محمدى) 1377ش، ج1، ص337.
8. سوره مبارکه انعام، آیه شریفه 125.
9. ابن بابويه، معاني الأخبار ( ترجمه محمدى) 1377ش، ج1، ص333.
10. سوره مبارکه طه، آیه شریفه7.
11. ابن بابويه، معاني الأخبار ( ترجمه محمدى) 1377ش، ج1، ص330.
12. سوره مبارکه جمعه، آیه شریفه8.
13. ابن بابويه، معاني الأخبار ( ترجمه محمدى) 1377ش، ج1، ص335.
14. ابن بابويه، معاني الأخبار ( ترجمه محمدى) 1377ش، ج1، ص14.
15. ابن بابويه، معاني الأخبار ( ترجمه محمدى) 1377ش، ج1، ص342.
16. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، 1400ق، ج2، صص 406-407.
چهل سالگی انقلاب
آنچه پیشروست برگزیده سخنرانی حضرت آیت الله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانیحفظهالله است که در جشن چهل سالگی انقلاب ایراد فرمودهاند:
خداوند را شاکریم که انقلاب عزیز اسلامی، ایران را به بلوغ و چهل سالگی خودش رساند و ان شاء الله استمرار پیدا کند و به دست مبارک حضرت حجت داده شود؛ آن هم با همه دشمنیها و توطئهها؛ ساعتی از عمر این انقلاب نگذشت مگر اینکه دشمن یک توطئه و نقشه جدید علیه این انقلاب و ملت ایران داشت.
یکی از سؤالات مهم امروز این است که انقلاب چه آثاری برای ملت ایران داشت، چه آثاری برای ملتهای دنیا داشت؟
1- احیای دین راستین
در حکومت طاغوت اثری از دین نبود؛ انقلاب و امام دین را احیا کرد. آنهم بعد از هزار و اندی سال که دین به انزوا رفته بود، متدین ارزشی نداشت، واژههای اصیل دینی جهاد، شهادت و ایثار، معنا و مفهومی نداشت. دین، سرمایه و امانت بزرگ الهی است که در اختیار ما است. ما نسبت به حفظ دین خودمان، دینِ جامعه و دینِ نسل آینده مسئول هستیم؛ «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»2در قیامت فقط از مال، عمر و جوانی سؤال نمیکنند، از سؤالات مهم این است که با دینی که خون حسین بن علی پای او ریخته شد، چه کردی؟ برای دین چه کردی؟
در تاریخ ایران و دنیا، تاکنون دین به نحوی که توسط انقلاب ما معرفی شد، معنا و مفهوم نداشت. در غرب، دین یک نهاد منزوی، بیاثر، فردی و بیخاصیت است، ولی حقیقتا دین چه جایگاهی دارد؟ دین میگوید جلوی ظلم را بگیرید، نگذارید استقلالتان از بین برود، نگذارید غربیها برای شما تصمیم بگیرند. قبل از انقلاب آمریکا، انگلیس و شوروی مسلط بر ما و تصمیمگیر بودند؛ مسلمین نباید سراغ یهود و نصاری بروند و آنها را ولیّ خودشان قرار دهند؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ»3 باید «ولایت الله» در مسلمین باشد.
امام از اول انقلاب فرمودند ما تحت ولایت الله هستیم، تحت ولایت رسول خدا و ائمه معصومین هستیم، ولایت فقیه، یک رشحهای از ولایت رسول خدا و ائمه معصومین است؛ این یک تعبیر بسیار دقیق و عمیق فقهی است. فصل بزرگی از آیات جهاد، امروز در دنیا میدانداری میکند؛ یمن، لبنان، فلسطین، سوریه و کشورهای دیگر؛ «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا»4 انقلاب دین را احیا کرد؛ هیچ اثری بالاتر از این اثر برای انقلاب نیست.
2- تحول در حوزه
اگر این انقلاب نبود، صدها سال دیگر هم میگذشت، حوزههای علمیه این مقداری که امروز با دین آشنا هستند، این آشنایی را پیدا نمیکردند. به عنوان یک خبیر میگویم در این چهل سال، تحول عجیب و عظیمی، در حوزهها اتفاق افتاد که از آثار انقلاب است. امام آمد و گفت اسلام، حکومت دارد، الان هنوز بخش وسیعی از مسلمانها که از مکتب شیعه دور هستند، نمیدانند و نمیفهمند؛ این فقط در مکتب اهلبیت است.
3- استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی
شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» همهاش در اسلام است. الان جامعه آزاد است در مقابل مسئولین فریادش را بزند، اشکالات مسئولین را بگوید. کارگرِ ضعیف در جامعه تا حق انتخاب رهبر نقش دارد، در انتخاب همه ارکان این نظام مردم دخالت دارند که به برکت اسلام و انقلاب است.
وظیفه امروز
امام حسین جهاد کرد برای حفظ و بقای اسلام؛ به همان ملاک، حفظ و دفاع از این انقلاب بر ما لازم است، این یک مسئله ساده ظاهری نیست که بگوییم اگر انقلاب ماند که ماند و اگر هم نماند که نماند! آن کسی که این فکر را میکند در دیانتش تجدید نظر کند، انقلاب بر پایه اسلام است، حفظ این انقلاب واجب است. ضربه زدن به این انقلاب، ضربه زدن به اسلام است؛ امام فرمود اگر این انقلاب ضربه ببیبند اسلام برای صدها سال مدفون میشود.
یک مسئول گمان نکند اگر کمکاری کند یا خدایی نکرده بخواهد ضربهای به این انقلاب بزند یک خیانت جزئی است! این به اسلام ضربه میزند. اگر مسئولی بتواند بیشتر کار کند، بیشتر برای مردم وقت بگذارد، وظیفهاش است و باید انجام بدهد. خداوند میفرمایند: «وَ لاَ تَهِنُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»5سستی به خرج ندهید؛ نگذارید در جامعه یأس وارد شود. امروز همان طوری که رهبری معظم انقلابحفظهالله فرمودند دشمن دنبال ناامید کردن مردم است، مشکلات را کسی انکار نمیکند، اما بسیاری از مشکلات امروز کشور، عوامل داخلی دارد، عوامل خارجی سر جای خودش! ولی عمده از خودمان است، بیتوجهیها، بیسلیقهگیها، بیاعتمادیها، افترا زدنها، اختلاس و دست درازی به اموال عمومی ربطی به آمریکا ندارد؛ افرادی که مسئول هستند، سوء استفاده کردند. یکی از خطرات بزرگ که قطعا ردّ پای دشمن در آن است، جدایی انداختن در صف انقلابیون است. ما نباید یکدیگر را به ضد انقلابی بودن متهم کنیم. حوزه با عظمت ما، حوزه انقلابی است؛ مراجع در مهمترین مسائل حضور دارند. نباید گفت در حوزه، دو فکر هست؛ انقلابی و غیر انقلابی؛ قلیلی ممکن است که انقلاب را از اول قبول نداشته باشند که قابل اعتنا نیستند. امروز ردِّ پای دشمن در جدا کردن مردم از رهبری و مرجعیت [پیداست] و متأسفانه تا اندازهای اهداف خودشان را پیاده کردند و بین مردم و انقلابیها و حوزه و روحانیت جدایی انداختند.
شرط بقای انقلاب این است که روحانیت و مسئولین، باورهای اعتقادی خودشان را محکم کنند؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ»6 چشم به بیرون از خودتان، به کفار و أجانب نیندازید یعنی امید به آنها نداشته باشید که يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ؛ آمریکا نمیخواهد این نظام بماند، امروز صریحاً بیان میکند، لذا وظیفه ما خیلی سنگین است؛ ما باید دنبال وحدت باشیم، دنبال تقویت یکدیگر باشیم. اگر این باشد، دست نصرت خدا برای ما است.
گاهی اوقات مرحوم والدمان سر بعضی مسائل انقلاب بسیار ناراحت بود و شب تا صبح نمیخوابید، به ایشان عرض میکردم که بالأخره این یک عللی دارد و باید حل شود شما چرا اینقدر نگران هستید؟ میفرمود من عمرم را، جوانیام را برای انقلاب گذاشتم! دنبال امام بودیم. ماههای آخر عمر شریفشان به من میفرمودند: «از روز آغاز انقلاب دنبال امام حرکت کردیم، بر ضرورت کار امامتا امروز یک آن تردید نکردم.» این میشود روحیه انقلابی، میشود تربیت شده امام، «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» شرط بقای انقلاب استقامت است، ترغیب مسئولین برای حل مشکلات است.
---------------------------------------
1 . سید هدایت الله میرسالاری، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. علامه مجلسی، بحار الأنوار، 1403ق، ج72، ص38.
3. سوره مبارکه مائده، آیه شریفه 51.
4. سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 141.
5. سوره مبارکه آلعمران، آیه شریفه 139.
6. سوره مبارکه آلعمران، آیه شریفه 149.