شیعه واقعی
معیار حب و بغض
عدم اعتبار عدالت در ولایت پدر از دیدگاه آیت الله خویی
ادله لزوم فحص از مخصِّص
عده من أصحابنا
حجیت قول لغوی (بخش اول درک عقل و سیره عقلا)
اهمیت معرفت به ساحت حضرت فاطمه زهرا
شیعه واقعی
قَالَ رَجُلٌ لِامْرَأَتِهِ اذْهَبِي إِلَى فَاطِمَةَ ... فَاسْأَلِيهَا عَنِّي أَنِّي مِنْ شِيعَتِكُمْ ... فَقَالَتْ قُولِي لَهُ:
إِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا أَمَرْنَاكَ وَ تَنْتَهِي عَمَّا زَجَرْنَاكَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا وَ إِلَّا فَلَا
… شِيعَتُنَا مِنْ خِيَارِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ كُلُّ مُحِبِّينَا وَ مُوَالِي أَوْلِيَائِنَا وَ مُعَادِي أَعْدَائِنَا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ لَنَا لَيْسُوا مِنْ شِيعَتِنَا إِذَا خَالَفُوا أَوَامِرَنَا وَ نَوَاهِيَنَا فِي سَائِرِ الْمُوبِقَاتِ وَ هُمْ مَعَ ذَلِكَ فِي الْجَنَّةِ وَ لَكِنْ بَعْدَ مَا يُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِالْبَلَايَا وَ الرَّزَايَا أَوْ فِي عَرَصَاتِ الْقِيَامَةِ بِأَنْوَاعِ شَدَائِدِهَا أَوْ فِي الطَّبَقِ الْأَعْلَى مِنْ جَهَنَّمَ بِعَذَابِهَا إِلَى أَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنَا مِنْهَا وَ نَنْقُلَهُمْ إِلَى حَضْرَتِنَا2
مردی به همسرش گفت که به نزد فاطمه ... برو و از ایشان سوال کن که آیا من از شیعیان شما هستم؟... حضرت فرمودند: «به همسرت بگو اگر به دستورات ما عمل میکنی و از چیزهایی که تو را از آن بازداشتهایم، خود را باز میداری، پس از شیعیان ما هستی و اگر اینچنین نیستی، شیعه ما نیستی... شیعیان ما از بهترین اهالی بهشت هستند؛ و همینطور دوستداران ما و دوستداران دوستان ما و دشمنان دشمنان ما و کسی که با قلب و زبان خود تسلیم ما است. از شیعیان ما نیستند آنگاه که با امر و نهیهای ما در سایر گناهان مخالفت کنند ولی با این حال آنها در بهشت هستند؛ اما بعد از اینکه از گناهان خود به سبب بلاها و گرفتاریها یا به سبب انواع سختیهای عرصههای قیامت و یا به سبب عذاب در طبقه بالای جهنم از گناه پاک شوند تا ما آنها را به سبب محبتمان نجات دهیم و آنها را به محضرمان انتقال دهیم.»
---------------------------------------
1. مهدی شعبانی، دانشپژوه بخش فقه و اصول مرکز فقهی ائمه اطهار
2. علامه مجلسی، بحارالانوار ( ط- بیروت)، 1403ق، ج65، ص155.
معیار حب و بغض
عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام قَالَ: «مِنْ أوثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِى اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِى اللَّهِ وَ تُعْطِىَ فِى اللَّهِ وَ تَمْنَعَ فِى اللَّه»2
حضرت صادق میفرمایند: از مستحکمترین دستآویزهای ایمان این است که برای خداوند دوست بداری و برای خداوند دشمن بداری و برای خداوند عطا کنی و برای خداوند دریغ داری.
از محکمترین استوانهها و دستاويزهاى ايمان اين است كه ملاك حبّ و بغض، محدود به رابطه با خداوند متعال شود. اگر انسان كسى را دوست دارد و به او علاقهمند است و براى او فعاليت میکند بتواند اين علاقه را بهحساب خداوند بگذارد. حتى مىتواند اين را نسبت به فرزندان و نزديكان خودش هم ملاك برترى قرار دهد، بچهاش را به اين عنوان كه موهبت الهى است، دوست داشته باشد. گاهى ما براى اين اضافهها و نسبتها خيلى ارزش قائل هستيم، مانند تربت مقدس حضرت اباعبدالله الحسين كه بايد براى آن ارزش قائل شويم؛ چراکه به حضرت نسبت دارد. اين، خاك سرزمينى است كه بنیانگذار مكتب شهادت، در آن بوده است. خاكش هم ارزش دارد. بايد هم ارزش داشته باشد. اگر انسان از كسى كه به او معتقد است، چيزى بگيرد حتى اگر يك قلم باشد، براى آن قلم حساب خاصى باز مىكند.
اگر مقدارى پول - هرچند اندک- از امام امّت يا يك مرجع تقليد به انسان برسد، آن را خرج نمى-كند و دوست دارد آن را حفظ كند؛ چراكه از دست امام و يا يك شخصيت بزرگ به او رسيده است. در مورد فرزند نيز بايد متوجه باشيم كه چه كسى اين فرزند را به ما داده است؟ اگر محبت انسان به فرزندش به اين عنوان باشد كه او موهبت الهى است اين «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ» است.
همچنين نسبت به دشمنىها هم خيلى بايد مراقب بود؛ چراكه ما در معرض آزمايشهاى بسيار بزرگى قرار داريم. اگر كسى به گوشه عباى انسان اهانت كرد، نبايد خدایناکرده بغض او را در دل بگيريم كه به من و مقام من اهانت كرد!
آرى، اگر كسى بهعنوان اینکه من روحانى هستم اهانت كرد و روحانيت مورد اهانت واقع شد، اگر بغضى نسبت به او پيدا میشود بغض فى الله تعالى است.
---------------------------------------
1 . برگرفته از کتاب اخلاق فاضل (سلسله درسهای اخلاقی، اعتقادی آیت الله العظمی فاضل لنکرانی)، صص46-50؛ به تلاش مصطفی نیکزاد آملی، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
. محمد بن یعقوب کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، 1407ق، ج2، ص 125.
عدم اعتبار عدالت در ولایت پدر از دیدگاه آیت الله خویی
یکی از مباحث مهمی که در فقه مورد بررسی قرار گرفته است، اعتبار یا عدم اعتبار عدالت برای ولایت پدر است. برخی ولایت پدر را مشروط به عدالت دانسته و معتقدند خداوند برای پدر فاسق، ولایت جعل نکرده است. اما مشهور، ولایت پدر را مطلق میدانند. سید خویی نیز با تبعیت از مشهور، عدالت را در ولایت پدر معتبر نمیداند. در ذیل ادله عدم اعتبار عدالت برای ولایت از نظر ایشان به تفصیل تبیین خواهد شد. 2
ادله عدم اعتبار عدالت در ولایت پدر
مشهور در رابطه با عدم اعتبار عدالت در ولایت پدر به دو دلیل (اصل و اطلاقات) تمسک شده است. 3
سید خویی بعد از بررسی این دو دلیل، البته دلیل اول را که تمسک به اصل بوده، ناتمام دانسته و تنها دلیل عدم اعتبار عدالت در ولایت پدر را اطلاقات ادله ولایت پدر میدانند.
1. اصل
مرحوم خویی میفرمایند: «تمسک به اصل برای عدم اعتبار عدالت، وجهی ندارد؛ چون مقتضای اصل (قواعد و عمومات) این است که تصرف در مال غیر، جز با إذنش جایز نیست. پدر عادل یقینا از تحت این اصل خارج شده است و تصرفاتش نافذ است ولی در بقیه موارد، مثل فاسق بودن پدر، باید تحت اصل (عدم جواز تصرف) باقی بمانیم. کسانی که به اصل تمسک کردند، مرادشان از اصل نمیتواند برائت باشد، چون مجرای برائت، شک در تکلیف است و در اینجا تکلیفی نیست؛ چون اعتبار یا عدم اعتبار عدالت، به عنوان شرطی برای موضوع (پدر) میباشد؛ بنابراین مرادشان از اصل باید استصحاب باشد. و این استصحاب یا باید استصحاب عدم نعتی 4باشد و یا باید استصحاب عدم ازلی محمولی 5 باشد، که هیچ کدام در اینجا جاری نیست.»
جاری نشدن استصحاب عدم نعتی به این دلیل است که ارکان استصحاب تمام نیست؛ چون یقین سابق نداریم، یعنی اینگونه نبوده که یک زمانی پدر ولایت داشته است ولی عدالت در آن، معتبر نبوده است و الان که در اعتبار عدالت شک داریم آن را استصحاب کنیم. بلکه از زمان جعل ولایت برای پدر اعتبار عدالت مشکوک بوده است. عدم جریان استصحاب عدم محمولی نیز به دلیل وجود معارض است؛ چرا که تردیدی نیست ولایت نسبت به عدالت از دو حالت خارج نیست؛ یا مقید به عدالت است یا غیر مقید؛ به خاطر آن که واقعیات از یکی از این دو حالت خارج نیست؛ لذا هر دو قابل استصحاب بوده و استصحاب عدم تقیید بر استصحاب تقیید به عدالت مقدم نبوده و هر دو معارض دارد و ساقط میشود.
2. اطلاقات
ادلهای که ولایت را برای پدر ثابت میکند، اطلاق دارد و مقید به عدالت نیست، و با تمسک به اطلاق این ادله نتیجه میگیریم که ولایت پدر، مطلق میباشد. البته قائلین به اعتبار عدالت، برای تقیید این اطلاقات، به قرآن تمسک کردهاند که مراد آنها یکی از دو آیه زیر میتواند باشد:
الف- آیه حرمت رکون به ظالم
یکی از آیاتی که به عنوان مقید بیان شده است، آیه: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ» است. 6 دلالت این آیه بر اعتبار عدالت، متوقف است بر این که مراد از رکون در آیه، اعم از رکون در امور دینی و دنیوی باشد، در حالی که مراد از رکون در آیه، رکون در امور دنیوی نیست؛ چون اولاً در آیه، لازمه رکون، تماس با آتش جهنم بیان شده و ما میدانیم که اعتماد به یک متخصص فاسق، ملازمهای با جهنمی شدن ندارد. ثانیاً اگر آیه، شامل رکون دنیوی نیز باشد، لازمهاش این است که حتی افراد بالغ و رشید نیز نتوانند در زندگانی و امور اقتصادی خود به فساق وکالت دهند و یا امانت گذاردن اموال نزد آنها جایز نبود و اموری از این قبیل که بطلانشان واضح است.
ب- آیه نبأ
آیه دیگری که احتمال دارد به عنوان مقید أخذ شود آیه نبأ: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ» 7 است. دلالت این آیه بر اعتبار عدالت متوقف است بر این که در مورد شخص فاسق، فرقی بین جهات شخصی و جهات دینی نگذاریم، در حالی که آیه فقط ناظر به جهات دینی است؛ چون اولاً در آیه آمده که لازمه أخذ به خبر فاسق، ندامت و پشیمانی است که ظاهر در جهات دینی است. ثانیاً اگر این آیه، جهات شخصی را نیز شامل شود، لازمهاش این است که اقرارات فاسق را نپذیریم و یا او را امین بر اموالش ندانیم و اموری از این قبیل که بطلانشان واضح است.
البته برخی گفتهاند از آنجا که فرزند نمیتواند از خودش و اموالش دفاع کند، شارع برایش ولی جعل کرده است و با توجه به این آیه باید بگوییم که جعل ولایت برای پدر فاسق، با حکمت شارع سازگاری ندارد.
آیت الله خویی در نقد اشکال وارد شده میفرمایند: «اولاً از آنجا که این آیه فقط ناظر به امور دینی است، پس به همین مقدار (امور دینی) بازگشت دارد. ثانیاً از آنجا که رأفت و عطوفت پدر به فرزند، حتی اگر پدر فاسق هم باشد، بسیار بیشتر از عطوفت عدول مؤمنین است، جعل ولایت برای پدر فاسق، مخالف حکمت الهی نیست. ثالثاً ظاهر آیه این است که قول فاسق را بدون تبیّن و تفحص قبول نکنید و این منافات ندارد با اینکه بگوییم قول ولی (پدر)، از باب ولایت قبول میشود؛ البته تا زمانی که علم پیدا نکنیم که خیانتی از او صادر شده است. بله، اگر فسق پدر در حدی باشد که در حق فرزند ظلم کند و اموال او را تلف کند، در این صورت دیگر جواز تصرف ندارد و حاکم شرع باید ولی دیگری نصب کند و یا ناظری برای فرزند قرار دهد تا بر آن ظلم نشود. در نتیجه با توجه به اطلاقات و عدم اثبات مقید، ولایت پدر مشروط به عدالت نیست.
---------------------------------------
1 . محسن فیروزتبار، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. ر.ک: محقق خویی، مصباح الفقاهة، بیتا، ج5، صص13-15.
3. شیخ انصاری، كتاب المكاسب، 1415ق، ج3، ص535.
4. استصحاب عدم نعتی یعنی مستصحبِ ما در ظرفِ وجودِ منعوت، فاقدِ نعت باشد؛ مثلا زید دیروز متصف به عدم الفسق بود، الان شک داریم که آیا فاسق شده است یا نه؟ استصحاب عدم نعت (عدم الفسق) جاری میکنیم.
5. استصحاب عدم محمولی یعنی مستصحبِ ما قبل از تحقّق منعوت، فاقدِ نعت باشد؛ مثلاً ما میدانیم که زید قبل از وجودش، فاسق نبوده است، الان شک داریم که آیا فاسق شده است یا نه؟ استصحاب عدم محمول (عدم الفاسقیة) جاری میکنیم.
6. سوره مبارکه هود، آیه شریفه 113.
7. سوره مبارکه حجرات، آیه شریفه 6.
ادله لزوم فحص از مخصِّص
یکی از مسائل مهمی که در اصول فقه مطرح است این است که آیا عموماتی که از شارع مقدس به ما رسیده است بدون فحص از مخصص، حجت است یا اینکه در ابتدا لازم است از مخصص، فحص شود و اگر مخصصی پیدا نشد به عموم عام تمسک مینماییم.
چه بسا بتوان ادعا کرد که اصل لزوم فحص از دلیلِ مخصص، مورد اتفاق اصولیان است و تنها، دلایل ایشان متفاوت است. بر همین اساس در مقاله حاضر قصد داریم در ابتدا با ادلهای که برای لزوم فحص اقامه شده است، آشنا شویم و سپس به بررسی آنها پرداخته، در نهایت نظر خود را ذکر نماییم. به اجمال، این ادله عبارت است از: 1-اجماع؛ 2-درک عقل؛ 3-آیات و اخبار دال بر وجوب تعلم؛ 4-منجزیت علم اجمالی؛ 5-اختصاص حجیت خطابات به مشافهین؛ 6-حجیت ظهورات از باب ظن شخصی و 7-سیره عقلا؛ در ذیل هر یک از این دلایل و نقدهای وارد بر آن، از منظر خواهد گذشت.
1. اجماع
محقق و مدرس سترگ اصولی، آقا ضیاءالدین عراقی در مقام بیان دلیل لزوم فحص از مخصص میگوید: «شبههای نیست که به دلیل اجماع، تمامی اصول حکمیه- اعم از لفظی یا عملی قبل از فحص از دلیل معارض یا دلیلی که از باب حکومت یا ورود مقدم شود، حجت نیست.» 2
نقد
این اجماع به خاطر وجود ادله دیگر، مدرکی است و لذا از قول معصوم کاشف نیست پس باید خود آن ادله را مورد بررسی قرار داد. البته اگر مراد از اجماع، اجماع عملی باشد که به معنای سیره عملی است بازگشتش به دلیل سیره عقلا است که ذکر خواهیم کرد.
2.آیات و اخبار وجوب تعلم آیاتی مانند «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»3 و «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»،4 روایاتی مانند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: عَبْدِي أَكُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ لَهُ: أَفَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ: كُنْتُ جَاهِلًا، قَالَ لَهُ: أَفَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَيَخْصِمُهُ، فَتِلْكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ.» ،5 بر وجوب تعلم احکام شرعیه دلالت دارد و از آنجا که تعلم احکام شرعیه به صرف دستیابی به عام میسر نمیباشد بلکه باید به خاص نیز رجوع کرد؛ فلذا باید از خاص نیز فحص نمود. 6
3. منجزیت علم اجمالی
ما اجمالا میدانیم که مخصصاتی در کلام شارع مقدس وجود دارد که اگر فحص کنیم بدان دست مییابیم؛ همین امر، مانع از اخذ به اصول لفظیه پیش از فحص میگردد؛ چرا که اگر فحص کردیم و به آن مخصصات دست یافتیم که همان مطلوب است و اگر دست نیافتیم، میفهمیم که از ابتدا آن عام، طرف علم اجمالی نبوده است پس بدان تمسک میکنیم. 7
نقد
وقتی مقداری فحص شود که به مقدار معلومی دست یابیم که توان انحلال علم اجمالی به علم تفصیلی و شک بدوی را داشته باشد، در عمل، علم اجمالی منحل میگردد و دیگر فحص از مابقی لازم نیست؛ لذا دلیل فوق، اخص از مدعا است چرا که این دلیل، وجوب فحص را تنها تا جایی اثبات میکند که علم اجمالی منحل نشده باشد در حالی که مدعا این است که فحص در تمامی ابواب لازم است حتی بعد از دستیابی به مقدار معلومی که موجب انحلال علم اجمالی گردد.
اشکال دیگری به این استدلال وارد است که اگر بعد از فحص کامل در تمامی ابواب، علم اجمالی منحل نگردد باید قائل به عدم حجیت عمومات شویم زیرا علم اجمالی مانع از اخذ به اصول لفظیه است در حالی که مدعا این است که بعد از فحص کامل میتوان به عمومات تمسک کرد. 8
4. اختصاص حجیت خطابات به مشافهین ظهورات خطابات شارع فقط در حق مشافهین حجت است فلذا در حق ما حجت نیست و نمیتوان بدان تمسک نمود. برای آنکه بدانیم چه احکامی برای ما(غیر مشافهین) جعل شده است ابتدا باید بدانیم مشافهین چه احکامی داشتهاند و سپس با قاعده اشتراک آن حکم را برای خود نیز اثبات کنیم و از آنجا که راه رسیدن به احکامی که برای مشافهین جعل شده است بررسی تمامی ادله عام و خاص و مطلق و مقید میباشد؛ پس باید قبل از تمسک به عام، از مخصص فحص نماییم.
نقد
اولا ظهورات مطلقا حجت هستند هم نسبت به مشافهین و هم نسبت به غیرمشافهین فلذا استظهار عمومات از ادله در حق ما نیز حجت است و میتوانیم بدانها برای اثبات حکم شرعی تمسک کنیم. ثانیا این دلیل، وجوب فحص را فقط در حق غیرمشافهین ثابت میکند در حالی که مدعا لزوم فحص هم در حق مشافهین و هم در حق غیرمشافهین میباشد پس دلیل اخص از مدعا است.
5.حجیت ظهورات از باب ظن شخصی
اعتبار ظهور از باب ظن شخصی است و ظن شخصی بعد از فحص حاصل میشود لذا فحص از مخصص قبل از عمل به عام ضروری است.
نقد
بر دلیل فوق، دو اشکال وارد است؛ نخست آنکه ظهورات از باب ظن فعلی حجت نیست بلکه به جهت ظن نوعی حجت است. دوم آنکه چه بسا بعد از فحص نیز ظن فعلی حاصل نمیگردد. 9
6.درک عقل
مرحوم خوئی میفرمایند: «دقیقا همان دلیلی که به وجوب فحص از تکالیف قبل از جریان برائت حکم میکند، به وجوب فحص از مخصص نیز حکم میکند؛ زیرا وظیفه مولا بیان احکام به نحو متعارف است به گونهای که اگر عبد فحص کند بدان دست یابد و و چون روش مولا آن است که تکالیف خود را به تدریج بیان میکند ، عقل حکم میکند که در تمام ابوابی که احتمال وجود تخصیص میدهد، فحص کند تا معذور باشد؛ زیرا اگر بدون اینکه از قرائن مخالف، فحص کند به عام تمسک کند، غالبا در مخالفت با آن احکام واقع میشود و معذور نمیباشد.» 10
7. سیره عقلا
سیره عقلا این است که در جایى كه عام در معرض تخصيص باشد یعنی روش متکلم بر بیان مراد و مقصود نهایی خود در جلسات مختلف و به تدریج باشد (مانند عمومات كتاب و سنت) قبل از فحص، به عام عمل نمىكنند و شارع مقدس از این سیره ردعی نکرده است و عدم الردع، کاشف از حجیت این سیره میباشد؛ پس در نتیجه برای تمسک به عام فحص از مخصص لازم است. حتی در صورتی که شک کنیم که آیا عقلا در این موارد به عام تمسک میکنند یا نه، باز نمیتوان قبل از فحص، به عموم عام تمسک نمود؛ زیرا بناى عقلا، دلیلی لبی است و لذا موارد مشکوک را در بر نمیگیرد؛ نتیجه آنکه باید به مقداری فحص کرد كه دیگر به وجود مخصص احتمال عقلایى نداشته باشیم؛ بله اگر عام در معرض تخصيص نباشد (مانند غالب عموماتى که از موالی عرفی صادر میگردد) سيره عقلا بر عمل به عام است و لذا نیازی به فحص از مخصص نيست و تنها در مواردی که مخصص احراز شد از عمومیت عام دست برداشته میشود. 11
نتیجه
از میان ادله مطروحه، سیره عقلا، درک عقل و آیات و روایات ناظر به لزوم تعلم شریعت، بدون آنکه اشکالی بر آنها وارد باشد، بر لزوم فحص از مخصص قبل از عمل به عام دلالت دارد. بنابراین نمیتوان بدون فحص از مخصص به عموم عام تمسک نمود.
---------------------------------------
1 . محمد تقی بصیری، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. ضياء الدين عراقى، مقالات الأصول، 1420ق، ج1، ص455.
3. سوره مبارکه نحل، آیه شریفه 43.
4. سوره مبارکه توبه، آیه شریفه 122.
5. شیخ طوسى، الأمالي، 1414ق، ص9.
6. محقق خويى، مصباح الأصول، 1422ق، ج2، ص478.
7. ضياءالدين عراقى، مقالات الأصول، 1420ق، ج1، ص455.
8. امام خمينى، مناهج الوصول إلى علم الأصول، 1415ق، ج2، ص277.
9. محقق اصفهانى، نهاية الدراية في شرح الكفاية، 1429ق، ج2، ص463.
10. محقق خويى، مصباح الأصول، 1422ق، ج2، ص476.
11. آخوند خراسانى، كفاية الأصول، 1409ق، ص226.
عده من أصحابنا
یکی از تعابیری که مرحوم کلینی، در ابتدای بسیاری از اسناد کتاب شریف کافی به کار میبرد و اصحاب جوامع ثانویه حدیثی نیز آن را در کتب خود ذکر کردهاند، عبارت «عدة من اصحابنا»2است. این عبارت اگرچه در نگاه نخست، موهم ارسال حدیث و عدم حجیت آن است؛ اما دقت در مسئله نشان میدهد که در بسیاری از موارد اینگونه نیست؛ چرا که در غالب موارد، این تعبیر، قبل از نام احمد بن محمد بن عیسی، احمد بن محمد بن خالد یا سهل بن زیاد آمده است و هر سه راوی نیز از راویان بسیار پرکار حدیثی میباشند بهگونهای که شاید بتوان گفت حجم انبوهی از احادیث کتاب شریف کافی از طریق این سه نفر به مرحوم کلینی رسیده است.
مقصود اصلی از این نوشتار، بررسی راوی «نسخههای کتب» آن سهنفری است که به آن اشاره شد. گفتنی آنکه برای شناخت اسامی این عده، طرقی وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره میشود.
طریق اول
بیان مرحوم کلینی در اولین حدیث کتاب شریف کافی است که میفرماید: «أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ، قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ، فَأَقْبَلَ...» 3 مرحوم کلینی؛ در این سند «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ» را در زمره «عدة» بهحساب آورده است.
طریق دوم
شیخ حر عاملی، در فایده سوم از فوایدی که در خاتمه وسایل الشیعه ذکر کردهاند، فرمودهاند: «ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی در کتاب کافی تمامی اسانید را بهصورت کامل ذکر نمودهاند ... و در ابتدای بسیاری از اخبار از تعبیر «عدة من أصحابنا» بهره جستهاند و بدان که شیخ کلینی در برخی نسخ کتاب العتق کافی شریف، اینگونه فرموده است: «عدة من أصحابناعلي بن إبراهيم و محمد بن جعفر و محمد بن يحيى و علي بن محمد بن عبد الله؛ القمّيّ و أحمد بن عبد الله و علي بن الحسن جميعا عن أحمد بن محمد بن خالد عن عثمان بن عيسی.» ظاهر آن است که نامبردگان در ضمن «عدة» راویان کتب احمد بن محمد بن خالد برقی میباشند.
البته اشکالی که بر این طریق وارد است، این است که اگرچه صاحب وسائل فرمودهاند چنین مطلبی را در بعضی از نسخ کافی از کتاب العتق یافتهاند اما اثری از آن، در نسخی که از این کتاب به ما رسیده است، وجود ندارد و در نسخ موجود هم ذکری از افراد «عدة» یافت نمیشود؛ بهگونهای که خود ایشان نیز به آن اعتماد ننموده و به عنوان «نسخه» نقل میکنند هرچند در نهایت، استظهار ایشان این است که افراد نامبرده از جمله عدهای هستند که راوی کتب احمد بن محمد بن خالد میباشند.
طریق سوم
آقا بزرگ طهرانی، در پاورقی خاتمه مستدرک محدث نوری، هنگام بحث از تعبیر «عدة من اصحابنا» که در کتاب شریف کافی آمده است، میفرمایند: «مطلبی در پشت جلد کتاب استبصار که مرحوم شیخ جعفر بن علي بن جعفر مشهدي، آن را از نسخه مرحوم شیخ الطائفه نسخهبرداری کردهاند؛ شیخ جعفر پدر محمد بن جعفر مشهدی مشهور صاحب کتاب المزار هست. این نسخهبرداری در سال 573 ق به پایان رسیده است و متن آنچه در پشت کتاب مکتوب بود اینچنین است:
«وجدت بخط الشيخ السعيد أبي جعفر الطوسي سألت الشيخ السعيد أبي عبد اللّه محمّد ابن محمد بن النعمان الحارثي رضي اللّه عنه و أبي عبد الله الحسين بن عبيد اللّه الغضائري رضي اللّه عنه، عن قول الكليني «عدة من أصحابنا» في كتاب الكافي و رواياته؟ فقالا: كلّما كان عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عيسى فإنّما هو محمد بن يحيى و علي بن موسى الكميذاني- يعني القمي، لأنّه اسم قم بالفارسية- و داود بن كورة و أحمد بن إدريس و علي بن إبراهيم و كلّ ما كان عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقي فهم علي بن إبراهيم و علي بن محمد ماجيلويه و محمد بن عبد اللّه الحميري و محمّد بن جعفر و علي بن الحسين انتهى» و این نسخه از کتاب استبصار نزد شیخ هادی کاشف الغطاء موجود است. 4
طریق چهارم
مرحوم علامه حلی، در فایده سوم از فواید کتاب خلاصةالاقوال فرمودهاند: «قال الشيخ الصدوق محمد بن يعقوب الكليني في كتابه الكافي في أخبار كثيرة عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عيسى قال و المراد بقولي عدة من أصحابنا محمد بن يحيى و علي بن موسى الكمنداني و داود بن كورة و أحمد بن إدريس و علي بن إبراهيم بن هاشم و قال كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي فهم علي بن إبراهيم و علي بن محمد بن عبد الله بن أذينة و أحمد بن عبد الله بن أمية و علي بن الحسن (الحسین). قال و كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد فهم علي بن محمد (بن) علان و محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن و محمد بن عقيل الكليني.» 5
باید دانست که مرحوم علامه (متوفی 726 ق) هیچ مستندی برای گزارش خود ذکر نفرموده است؛ اما این احتمال وجود دارد که آن را از بعضی از کتب مرحوم کلینی، اخذ کرده باشد. در تأیید نقل علامه، میتوان به بیان مرحوم نجاشی، در ترجمه محمد بن یعقوب کلینی، اشاره کرد که میفرماید: «محمد بن يعقوب بن إسحاق أبوجعفر الكليني که خواهرزاده علان الكليني رازي است، در زمان خود از بزرگان اصحاب ما در شهر ری و عالمی وجیه بوده و مطمئنترین و ضابطترین اشخاص در حدیث میباشد. ایشان مؤلف کتاب شریف کافی میباشد ...: «قال أبوجعفر الكليني كل ما كان في كتابي عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عيسى، فهم محمد بن يحيى و علي بن موسى الكميذاني و داود بن كورة و أحمد بن إدريس و علي بن إبراهيم بن هاشم.» 6 این گزارش کاملاً مطابق با نقل مرحوم علامه در «الخلاصة» است.
همچنین نقل دیگری از نجاشی نیز -که در ذیل ترجمه احمد بن محمد بن عیسی اشعری آمده است- صحت گزارش علامه در الخلاصه را تصدیق میکند. ایشان فرموده است: «...قال لي أبو العباس أحمد بن علي بن نوح: أخبرنا بها [یعنی کتب احمد بن محمد بن عیسی] أبو الحسن بن داود عن محمد بن يعقوب عن علي بن إبراهيم و محمد بن يحيى و علي بن موسى بن جعفر و داود بن كورة و أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد بن عيسى بكتبه.» 7
باید توجه داشت که طبق گزارش مرحوم علامه در هر سه مجموعه مذکور، افرادی هستند که تصریح به وثاقت آنان شده است یا حداقل از طریق توثیقات عام میتوان وثاقت آنان را احراز نمود. البته با نظر داشتن این نکته که ایشان تنها نقش تبعی (و نه استقلالی) در رساندن نُسخ کافی به طبقه بعدی خود دارند و مؤلف کتاب نیستند؛ بلکه تنها راوی نسخه میباشند، همچنین با مدنظر قرار دادن اعتماد و عمل اصحاب امامیه به روایات نسخی که اینها در طریق اتصال آن واقع شدهاند، سهل است که بگوییم بحث از وثاقت این دسته از روات بیفایده یا حداقل کم فایده است.
راویانی که گزارشگر نُسَخ کتابهای احمد بن محمد بن عیسی هستند و مورد توثیق قرارگرفتهاند، عبارتاند از: 1 -محمد بن یحیی العطار؛8 2-احمد بن ادریس (ابوعلی اشعری) 9و 3-علی بن ابراهیم بن هاشم.
راویان نسخههای کتب احمد بن محمد بن خالد که توثیق شدهاند عبارتاند از: 1-علی بن ابراهیم بن هاشم؛ 2-علی بن محمد بن عبدالله10 و 3-علی بن الحسین السعدآبادی. 11
و اما راویان توثیق شده کتب سهل بن زیاد عبارت هستند از: 1-علی بن محمد بن علان؛ محمد بن ابیعبدالله12 و محمد بن الحسن الطائی. 13
نکته بسیار مهم آنکه روی هم رفته تعبیر به «عدة» یا «غیر واحد» یا «جماعة» و مانند آنها به هیچ وجه نزد مشهور علمای امامیه ارسال شمرده نشده بلکه همیشه در حکم خبر مسند و صحیح بوده است با آنکه تعریفی از این عده در خود کتاب شریف کافی به میان نیامده است.
این رفتار عملی اصحاب مؤید نکتهای است که پیشتر ذکر شد و آن اینکه ایشان، راوی نسخه میباشند و نقشی تبعی دارند نه راوی و مؤلف کتاب که از جایگاهی استقلالی برخوردار است تا درنتیجه نیاز به توصیف رجالی داشته باشند. حتی اگر بگویید که راوی نسخه نیز باید توثیق شود و الا طریق دستیابی به کتاب، تام و صحیح نخواهد بود، در پاسخ خواهیم گفت که اعتماد اصحاب امامیه بر این نسخ و نقل فراوان از آنها برای ما اطمینان بلکه فوق اطمینان میآورد که این نسخ، صحیح بوده و بی کم و کاست به دست ما رسیدهاند.
---------------------------------------
1. سید محمد حسین میر شاه ولایتی، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. منظور از امکان شناخت مراد از «عدة من اصحابنا» در این نوشتار تنها آن تعبیری است که در ابتدای اسناد کافی بهکاررفته است نه آنها که در اثناء یا آخر سند بهکار رفته باشد.
3. مرحوم كلينى، الكافي، 1429ق، ج1، ص23.
4. ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، 1408ق، ج3، ص507.
5. علامه حلّی، رجال العلامه - خلاصة الأقوال، 1381ق، ص272.
6. احمد بن علی نجاشى، رجال النجاشي، 1365ش، ص378.
7. همان، صص 81 – 82.
8. همان، ص352؛ شیخ طوسى، رجال الطوسی،1427ق، ص439.
9. احمد بن علی نجاشی، همان، ص92 و فهرست الطوسی، ص26.
10. احمد بن علی نجاشی، همان، صص 260-261.
11. وی از مشایخ ابن قولویه در کامل الزیارات است.
12. همان، ص260 و ص373.
13. على عبیدالله منتجب الدين قمّى، فهرست اسماء علماء الشیعه و مصنفیهم، 1408ق، ص126.
حجیت قول لغوی (بخش اول درک عقل و سیره عقلا)
از دیرباز یکی از راههای عقلایی شناخت معنای موضوع له یک لفظ، رجوع به کتب لغوی بوده و این مهم در میان آثار علمای اصولی متقدم با عنوان «تنصیص اهل اللغة» مورد اشاره بوده است؛ اما با گذشت زمان، برخی از متأخرین اصول، تنصیص اهل لغت را بهعنوان یکی از منابع شناخت معنای حقیقی قلمداد نکردهاند.
با توجه به اهمیت پذیرش یا رد این روش در استنباط، در این نوشتار به بررسی جایگاه تنصیص اهل لغت در آثار متقدمان و متأخران و در نهایت اعتبارسنجی آن در شناخت معنای حقیقی از مجازی پرداخته خواهد شد.
1. تنصیص اهل لغت در نگاه متقدمان
شکی نیست که معنای بسیاری از الفاظ از طریق تواتر به ما رسیده است و به وسیله آن، به معانی آن-ها قطع پیدا کردهایم؛ مانند دلالت لفظ «ماء» بر «جسم سیال بارد» که از قرنهای گذشته به تواتر به ما رسیده است؛ در این دسته از معنای لغات جای شک و شبههای نیست.
بعد از تواتر برای ما طریق دیگری نیز برای دستیابی به معانی لغات هست و آن مراجعه به کتب لغت است؛ این در حالی است که نویسندگان آنها علمایی هستند که مزین به صفاتی چون ثقه بودن میباشند. این سلسله، از عصر امثال خلیل بن احمد فراهیدی، (متوفی 170 ق) -که جزء اولین مصنفین کتب لغت است- شروع میشود و تاکنون ادامه دارد و شکی نیست که مراد ما از لغت، فقط مفردات لغت نیست؛ بلکه ترکیبات، هیئات و به طور کلی «ما یصدق علیه الکلام» را نیز شامل میشود؛ بنابراین علاوه بر علمای لغت، علمای صرف، نحو و بلاغت هم که مفسر کلام عرب هستند، داخل در بحث ما هستند؛ زیرا آنان نیز واسطههایی امین و خبره در انتقال معنای حقیقی کلام عرب هستند. در همین رابطه شیخ طوسی تصریح دارد که شناخت حقیقت از مجاز، از طرقی ممکن است. یکی از طرق این است که از اهل لغت نصی یافت شود یا اینکه دلالتی باشد بر اینکه فلان معنا مجازی است. 2علامه حلی نیز معتقد است که حقیقت و مجاز بودن کلمه، به وسیله تنصیص اهل لغت شناخته میشود. 3 محقق اصفهانی هم بر صحت رجوع به اهل لغت در شناخت معنای حقیقی، ادعای اجماع نموده و فرمودهاند: «این مسئله از مسائلی است که در آن خلافی نیست.» 4
2. تنصیص اهل لغت در نگاه متأخرین
متأخرین برخلاف متقدمین، جایگاهی برای قول اهل لغت قائل نیستند و این رویه هم تقریباً از زمان شیخ انصاری شروع شد؛ در آنجا که فرمود: «بهوسیله قول لغوی حقیقت از مجاز تمییز داده نمی-شود»5 و بسیاری از متأخرین، او را در این نظر تبعیت کرده-اند6 چنانچه در کفایه، محقق خراسانی فرموده است: «از قول لغوی هیچ اطمینانی به موضوع له الفاظ حاصل نمیشود.»
از جمله ادله متأخرین آن است که ایشان وظیفه لغوی را بیان استعمالات میدانند و تعیین معنای حقیقی از مجازی را از عهده ایشان خارج میدانند. مرحوم آخوند در این باره میفرماید: «به هیچ وجه از قول لغوى، وثوق و اطمينان به اوضاع الفاظ حاصل نمىشود و لغوى از اهل خبره اين فن نيست و صرفاً اهل خبره در شناخت موارد استعمال است؛ چه آنكه بديهى است هَمّ و غرض لغوى، ضبط موارد استعمال است نه تعيين نمودن اينكه كداميك از معانى لفظ، حقيقت و کدامیک مجاز است. دليل ما بر اين ادعا آن است كه اگر شأن لغوى تعيين حقیقت از مجاز مىبود براى اين امر علامتى را معين مىكردند در حالى كه لغویون چنين نكردهاند.» 7
نمیتوان با متأخرین هم عقیده بود زیرا در مرحله نخست، برای هر متتبع ِ در لغت، آشکار است که بسیاری از مهمترین کتب لغت؛ مانند اساس البلاغة یا مفردات القرآن، تصریح به معنای حقیقی و مجازی دارند. دوم آنکه به فرض، کتب لغت تصریح هم نداشته باشند، کسی که آشنایی اجمالی با این کتب داشته باشد، میتواند با کمی تأمل و توجه، معنای حقیقی را از مجازی تشخیص دهد. شاید از همین رو است که افرادی که منکر حجیت قول لغوی هستند (مثل مرحوم آخوند) 8 در مواردی به قول لغوی تمسک کردهاند.
3. بررسی ادله حجیت قول لغوی
ادله حجیت قول لغوی به اجمال عبارت است از:
الف) سیره عقلا در تدوین کتب لغت؛ ب) سیره عقلا در مراجعه به اهل خبره یا شاهد و بینه و ج) انسداد باب علم به معنای حقیقی لغات.
الف) سیره عقلا در تدوین کتب لغت
در این عالم انسانهای زیادی با زبانهای مختلفی وجود داشته و دارد و از دیرباز تاکنون همواره عدهای به جمعآوری و تدوین زبان قوم خویش پرداخته و آثارشان به عنوان یکی از مهمترین منابع شناخت معنای حقیقی الفاظ در زبانها مورد رجوع بوده است.
ب) سیره عقلا در مراجعه به اهل خبره یا بینه
مراجعه به اهل لغت یا از باب مراجعه به اهل خبره است و یا از باب مراجعه به شاهد و کسی است که گواهی به استعمال عرب میدهد و در هر دو مورد، شارع آن را تأیید کرده است. رجوع به اهل لغت اگر از باب رجوع به خبره باشد، به این معنا است که لغویون در فهم معنای لغت و تشخیص معانی حقیقی از مجازی خبره هستند و همانگونه که در هنگام بیماری به طبیب مراجعه میشود، برای فهم معنای الفاظ هم به اهل لغت مراجعه میشود. ازاینرو است که فاضل سبزواری در تایید این سیره و جریان آن در این مقام می-گوید: «صحت مراجعه به صاحبان شاخص فنون و صنايعى كه در فن خود، فوقالعاده هستند از امورى است كه همه عقلا در هر عصر و زمانى بر آن اتفاق نظر دارند.» اگر هم رجوع به ایشان از باب مراجعه به شاهد و بیّنه باشد، باز سیره عقلا حاکی از عمل به آن است. (محقق خویی حجیت قول لغوی را از باب مراجعه به شاهد و بیّنه میداند) 9البته در فرض اخیر، این مسئله مطرح است که آیا رعایت شرایط باب شهادت (مانند عدالت، تعداد و ...) در این مورد نیز لازم است که در کتب اصولی بهتفصیل از آن بحث شده است.
ج) انسداد باب علم به حقایق لغات
پیشتر گفتیم که شیخ انصاری از اولین کسانی است که منکر حجیت قول لغوی است؛ اما باید دانست که ایشان در دوره یا دورههای آخر از بیان مسائل اصولی، از نظر خویش برگشتند، آنجا که فرمودند: «...انصاف اين است كه موارد احتياج به قول اهل لغت بيش از حد و حصر است؛ زيرا اگرچه معانى اجمالى لغات براى ما معلوم است ولى علم به تفصیل آنها به نحوی که دخول يا خروج افراد مشكوك بدون مراجعه به قول لغوى معلوم باشد، ممكن نيست؛ مانند الفاظی چون: وطن، مفازه، تمر، فاكهه، كنز، معدن، غوص و غير اينها از متعلقات احكام كه قابل احصاء و شمارش نيست و مجبوريم به كلام اهل لغت مراجعه كنيم. اگرچه كثرت اين موارد به حدى نيست كه توقف و رجوع نكردن به قول آنها ايجاد محذور و مشكل كند؛ بنابراين شايد اين مقدار از نياز به انضمام ادعاى اجماعات و اتفاقات كه بهطور مستفيض نقل گرديده است، در حجيت قول لغوى كافى باشد.» 10
نتیجه
بنا بر مطالب فوق تنصیص اهل لغت از جمله منابع اصلی در فهم معانی الفاظ و تشخیص معنای حقیقی از مجازی است. مهمترین دلیل اثبات آن نیز سیره عقلا بر تدوین کتب لغت و مراجعه به این کتب و اعتماد به قول ایشان است؛ به نحوی که حتی افرادی که خود منکر حجیت قول لغوی هستند در کتابها و نوشتههای خود به تنصیص اهل لغت استناد کردهاند.
---------------------------------------
1. امیر حسین ایمانی مقدم، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. شیخ طوسى، العدّة في أصول الفقه، 1417 ق، ج1، ص38.
3. علامه حلى، مبادي الوصول إلى علم الأصول، 1404 ق، ص80.
4. محقق اصفهانى، الفصول الغروية في الأصول الفقهية، 1404 ق، ص32.
5. شیخ انصارى، فرائد الأصول، 1416ق، ج1، ص75.
6. مرحوم مظفر، اصول فقه، 1375 ش، ج2، ص141؛ شهید صدر، بحوث فی علم الأصول،1417 ق، ج 4، ص295؛ مرحوم فاضل لنکرانی، دراسات فی الأصول، 1383 ش، ج2، ص420.
7. آخوند خراسانى، كفاية الأصول، 1409ق. ص287.
8. آخوند خراسانى، رسالة في الدماء الثلاثة، 1413ق، ص79.
9. مرحوم خوئی، مصباح الأصول، 1422ق، ج1، ص153.
10. شیخ انصاری، فرائد الاصول، 1416ق، ج1، صص75- 76.
اهمیت معرفت به ساحت حضرت فاطمه زهرا
مقام والای حضرت فاطمه زهرا بر کسی پوشیده نیست و ادله بسیاری بر رفعت جایگاه ایشان دلالت دارد؛ مقامی که ادراک بلندای آن فوق فهم ماست. بهطور نمونه در حدیثی نورانی از امام صادق آمده است:
«فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر؛ هرکسی که حضرت فاطمه زهرا را به حقیقت معرفت ایشان بشناسد، بهیقین، شب قدر را درک کرده است»؛2از طرفی خدای متعال میفرماید: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْر» با این حال، در این مجال مختصر، استدلالهایی پیرامون لزوم کسب معرفت به ساحت حضرت فاطمه زهرا و اهمیت آن، ذکر مینماییم.
1. آیه مودت
یکی از آیات شریفه قرآن کریم که به اذعان علمای خاصه و عامه، درباره اهل بیت پیامبv نازلشده و در آن مودت اهل بیت به عنوان اجر رسالت واجب شمرده شده، آیه 23 سوره شوری است: «...قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى...؛ [ای پیامبر] بگو برای رسالتم از شما اجر و مزدی نمیخواهم جز مودت نزدیکانم [اهلبیتم]» ذیل این آیه شریفه، در تفاسیر خاصه و عامه روایات متعدد و معتبری رسیده است که مقصود از «قربی» تنها اهلبیت میباشند؛ برای نمونه در تفسیر کشاف، زمخشری از ابن عباس نقل میکند که وقتی آیه «قل لا أسئلکم...» نازل شد، گفتند: ای رسول خدا! نزدیکان شما که مودت آنان بر ما واجب است، چه کسانی هستند؟ آن حضرت فرمودند: علی و فاطمه و دو فرزند [دو پسر] آنان هستند. 3
«مودت» چنانکه علمای لغت گفتهاند به معنای محبت است. راغب اصفهانی میگوید: اگر «ودّ» را از «وتد» بدانیم، معنا درست است و در این صورت مودت به معنای شدت دوستی و ثبات آن هست. همانطور که میخ در جان چوب فرو میرود، مودت هم محبتی است که با جان انسان عجین شده و در اوج شدت باشد. 4
چنین محبت عمیقی است که در تمام شئون شخصیت فرد رسوخ می-کند، در مقام عمل نیز به منصه ظهور درآمده و ابراز میشود. طبیعی است برای اینکه به شخصی اظهار مودت شود، باید نخست نسبت به وی معرفت و شناخت پیدا کرد؛ زیرا بدون شناخت ممکن است عملی به عنوان مصداق مودت به وی فرض شود ولی نه تنها طرف مقابل را خشنود نسازد، بلکه موجب آزار و عداوت با او شود که این، نقض غرض و عصیان از امر به مودت تلقی میشود؛ لذا برای اظهار مودت به حضرت صدیقه طاهره باید به ایشان معرفت پیدا کنیم تا بدانیم چه عملی خشنودی آن حضرت را جلب میکند و چه عملی موجب عداوت و دشمنی با ایشان میشود.
2. معرفت، تعیینکننده سعادت یا شقاوت
شکی نیست که در سعادت جاودان و رهایی از شقاوت ابدی انسانها که ظهور آن در آخرت در قالب بهشت و دوزخ هست، حضرت فاطمه زهرا نقش مهم و سرنوشت سازی دارند و به این واقعیت در روایات عدیدهای اشاره شده است؛ برای نمونه سلمان فارسی نقل میکند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ مَعِي وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِي النَّارِ يَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ فِي مِائَةِ مَوْطِنٍ أَيْسَرُ تِلْكَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِيزَانُ وَ الْمَحْشَرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ فَمَنْ رَضِيَتْ عَنْهُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ رَضِيتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِيتُ عَنْهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبَتْ عَلَيْهِ فَاطِمَةُ غَضِبْتُ عَلَيْهِ وَ مَنْ غَضِبْتُ عَلَيْهِ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَا سَلْمَانُ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُهَا وَ يَظْلِمُ ذُرِّيَّتَهَا وَ شِيعَتَهَا؛ رسول خدا فرمودند: ای سلمان! هر که دخترم فاطمه را دوست بدارد، در بهشت همراه من خواهد بود و هر که او را دشمن دارد در جهنم است. ای سلمان! دوستی فاطمه در صد جایگاه فایده دارد که آسانترین آنها، هنگام مرگ و قبر و میزان و محشر و صراط و محاسبه اعمال است؛ پس هرکسی که دخترم فاطمه از او راضی شد، مورد رضایت من است و هر که من از او راضی باشم، خدا از او خشنود است و هر که فاطمه بر او خشمگین شود، من بر او غضبناکم و هر که مغضوب من باشد، خدا بر او غضب میکند. ای سلمان! وای بر کسی که بر او و فرزندان و شیعیانش ستم میکند.» 5
برای رسیدن به سعادت ابدی باید در باور، گفتار و کردار، از حضرت فاطمه زهرا، پیروی کنیم و شیعه حقیقی آن حضرت باشیم و مقدمه این پیروی، شناخت باورها، گفتارها و کردارهای آن حضرت است. درنتیجه، همانطور که عقل، مقدمه واجب را، واجب میداند، تحصیل مقدمه سعادت را که همان «معرفت به حضرت فاطمه زهرا» است، لازم میشمارد. همچنین به حکم عقل که دفع ضرر محتمل بلکه قطعی را واجب میداند، برای جلوگیری از غضب آن حضرت و یا ظلم به ایشان که موجب شقاوت ابدی است، معرفت به حضرت فاطمه زهرا لازم است.
3. لزوم شکر منعم
طبق روایات متعدد مانند حدیث کساء، حضرت زهرا بانویی است که نعمت هستی، به برکت ایشان به انسانها رسیده و بشر به طُفیل او خلق شده است. ارواح شیعیان نیز خصوصاً از طینت او آفریدهشده است. بعد از خلقت نیز به اذن خدای متعال حتی دوام و بقای ما به دست اوست و هر آنچه از رزق و روزی، حتی قدرت بر نفس کشیدن است، با اراده او به دست او به ما میرسد. در روایت نورانی از امام جواد آمده است: «...إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَكَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَ أَجْرَى طَاعَتَهُمْ عَلَيْهَا وَ فَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَيْهِمْ...؛ خدای تبارک و تعالی همواره در یگانه بودنش بیهمتا بود، سپس محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید. آنان هزار دوران ماندند سپس خدا، همه اشیا را آفرید و ایشان را بر آفرینش همه اشیا شاهد گرفت و اطاعت ایشان را بر مخلوقات جاری کرد (واجب کرد) و امور مخلوقات را به ایشان سپرد...» 6
تفویض امور مخلوقات به اهلبیت عصمت و طهارت؛ و به طور خاص حضرت صدیقه کبری به معنای اداره امور آنان به اذن خداوند و به واسطه و تدبیر آن حضرات است. پس از مرگ نیز رهایی از عذاب ابدی و رسیدن به سعادت بیپایان تنها با خواست ایشان و به شفاعت ایشان نصیب ما میشود. حال با توجه به کلام نورانی امام رضا که فرمودند: «هر کس از نعمت دهندهای که از مخلوقین باشد تشکر نکند، از خدای عز و جل تشکر نکرده است»7 که متضمن قاعده عقلی لزوم شکر منعم است،8باید بشر و به ویژه شیعیان با تمام توان و بضاعت، در تشکر از چنین منعمی برآیند که البته شرط آن، معرفت منعم است تا نقض غرض صورت نگیرد؛ در نتیجه، واجب است حضرت صدیقه کبری شناخته شود.
نتیجه
تمام کسانی که دل در گرو ولایت اهلبیت؛ و بهویژه صدیقه کبری دارند باید شخصیت و سیره آن حضرت را شناخته و سپس، تبعیت از ایشان در باور، گفتار و کردار و ابراز مودت به ساحت آن حضرت را سرلوحه زندگانی خویش قرار دهند؛ چراکه این شناخت و تبعیت بهحکم عقل لازم بوده و مقدمه سعادت ابدی و رضوان الهی و دوری از شقاوت جاودان است.
---------------------------------------
1 . محمد عبدی تهرانی، دانشپژوه مرکز فقهی ائمه اطهار.
2. علامه مجلسى، بحارالانوار، 1403ق، ج43، ص66.
3. فخر رازی، مفاتيح الغيب (تفسیرالکبیر)، 1420ق، ج27، ص595؛ زمخشری، الکشاف، 1407ق، ج4، ص219؛ القندوزی، ینابیع المودة، 1422ق، ج2، ص453 و... .
4. راغب اصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن، 1412ق، ص860.
5. القندوزی، ینابیع المودة، 1422ق، ج2، ص332؛ خوارزمی، مقتل الحسین، 1423ق، ج1، ص100؛ حموینی، فرائد-السمطین، 1400ق، ج2، ص67؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، 1403ق، ج27، ص116 و... .
6. مرحوم كلينى، الكافي (ط - الإسلامية)، 1407ق، ج1، ص441.
7. ابن بابويه، عيون أخبارالرضا، 1378ق، ج2، ص24.
8. مفاد این قاعده تنها به خداوند اختصاص نداشته بلکه هر واسطه فیضی را که به اذن خداوند و با اختیار خویش، موجب وصول نعمت به ما شود در برمیگیرد